سرودهء نالهء مرغ سحر از سرایندگانشاه ملک الشعرا بهار
سرودهء «نالهء مرغ سحر» از سرایندگانشاه (ملک الشعرا) بهار
_____________________________________________________________
هنگامیکه محمد علی شاه ، در سال 1287 خورشیدی مجلس را به توپ بست و مردم را نگران نمود ، سرایندگانشاه (ملک الشعرا) بهار ، این سخنسرای (شاعر) مردمی ایران ، «نالهء مرغ سحر» را سرود ، و به مردم آرامش و امید بخشید ؛ که در زیر آنرا بدست میدهم :
مرغ سحر ناله سر کن ، داغ مرا تازه تر کن
ز آهِ شرربار ، این قفس را ، بَرشِکن و زیر و زِبَر کن
بلبلِ پَربسته ز کنجِ قفس درآ ، نغمهٔ آزادیِ نوع بشر سَرا
، پر شرر کن وَز نفسی عرصهٔ این خاک تیره را ، پرشرر کن
ظلم ظالم ، جور صیاد ، آشیانم داده بر باد
ای خدا ، ای فلک ، ای طبیعت ، شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است ، گل بهبار است ، ابر چشمم ژاله بار است
این قفس ، چون دلم ، تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آهِ آتشین
دستِ طبیعت گُلِ عمر مرا مچین
جانبِ عاشق نِگَه ای تازه گل از این ، بیشتر کن ، بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران مختصر، مختصر کن
عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بیاثر شد
نالهٔ عاشق ، ناز معشوق ، هر دو دروغ و بیثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد!
جور مالک ، ظلم ارباب ، زارع از غم گشته بیتاب
ساغر اغنیا پُر میِ ناب ، جام ما پُر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن ، از مساوات صرفنظر شد
ساقی گلچهره بده آب آتشین ، پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله برآر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینهٔ من، پُرشرر شد، پُرشرر شد
_____________________________________________________________
هنگامیکه محمد علی شاه ، در سال 1287 خورشیدی مجلس را به توپ بست و مردم را نگران نمود ، سرایندگانشاه (ملک الشعرا) بهار ، این سخنسرای (شاعر) مردمی ایران ، «نالهء مرغ سحر» را سرود ، و به مردم آرامش و امید بخشید ؛ که در زیر آنرا بدست میدهم :
مرغ سحر ناله سر کن ، داغ مرا تازه تر کن
ز آهِ شرربار ، این قفس را ، بَرشِکن و زیر و زِبَر کن
بلبلِ پَربسته ز کنجِ قفس درآ ، نغمهٔ آزادیِ نوع بشر سَرا
، پر شرر کن وَز نفسی عرصهٔ این خاک تیره را ، پرشرر کن
ظلم ظالم ، جور صیاد ، آشیانم داده بر باد
ای خدا ، ای فلک ، ای طبیعت ، شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است ، گل بهبار است ، ابر چشمم ژاله بار است
این قفس ، چون دلم ، تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آهِ آتشین
دستِ طبیعت گُلِ عمر مرا مچین
جانبِ عاشق نِگَه ای تازه گل از این ، بیشتر کن ، بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران مختصر، مختصر کن
عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بیاثر شد
نالهٔ عاشق ، ناز معشوق ، هر دو دروغ و بیثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد!
جور مالک ، ظلم ارباب ، زارع از غم گشته بیتاب
ساغر اغنیا پُر میِ ناب ، جام ما پُر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن ، از مساوات صرفنظر شد
ساقی گلچهره بده آب آتشین ، پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله برآر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینهٔ من، پُرشرر شد، پُرشرر شد
- ۲.۰k
- ۱۸ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط