چه بگویم!
چه بگویم!
به گلدانِ شمعدانی
که تشنه ی دستهای توست
به پنجره ی دلتنگِ هوایت
و به پاییزِ
که از دوریِ چشم هایت می بارد
چه بگویم!
به شعری که از نبودِ لبهایت می نالد
به شبی که آغوشت را کم دارد
و به دقایقِ بی تو
چه بگویم
به خدایی که این عشق
در تحملش نیست!
و به بوسه ام بر پیشا نی ات
در دلِ قاب عکسِ بی جان
به تو که دوری
دوری و دور ....
چه بگویم!
به من که وقتی حتی تو را در یک پیراهن با خود ندارم غمگینم
مرا در آغوش بگیر
تا بگویم به فاصله ها
از هوایی که بین ما جاریست
متنفرم
#حامد_نیازی
به گلدانِ شمعدانی
که تشنه ی دستهای توست
به پنجره ی دلتنگِ هوایت
و به پاییزِ
که از دوریِ چشم هایت می بارد
چه بگویم!
به شعری که از نبودِ لبهایت می نالد
به شبی که آغوشت را کم دارد
و به دقایقِ بی تو
چه بگویم
به خدایی که این عشق
در تحملش نیست!
و به بوسه ام بر پیشا نی ات
در دلِ قاب عکسِ بی جان
به تو که دوری
دوری و دور ....
چه بگویم!
به من که وقتی حتی تو را در یک پیراهن با خود ندارم غمگینم
مرا در آغوش بگیر
تا بگویم به فاصله ها
از هوایی که بین ما جاریست
متنفرم
#حامد_نیازی
۱.۷k
۰۵ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.