فکر کردن به بوسه های زنی

فکر کردن به بوسه های زنی
که سالها پیش مرده است
و هنوز
به خلوت خوابها سرک می کشد.

فکر کردن به ماگنولیای انگشتانش
بر کمرگاه استکان چای
با ظرافت یک مینیاتور.

فکر کردن به رشته ی مویش
که پشت گوش می انداختشان
مثل نوبت های شیمی درمانی.

فکر کردن به تقاتق کفش هایش
در پیاده روی مقابل دانشگاه
که از پس فریاد کرایه کش ها حتا
به گوش میامد.

فکر کردن به چشم هایش
که گرگ ها
در آن عشق بازی می کردند.

فکر کردن به جای خالی اش
در ماشینی که حالا
باید اوراق شده باشد.

این زن مرده نمرده است
جایی پنهان شده
تا پاکت پاکت سیگار
در خیالش‌خاکستر شود
و در خاطر شاعری قدم بزند
که از رد عطرش
شعرهای تازه شکار کند.

یغما گلرویی
دیدگاه ها (۲)

روزت پر از شادیهای بی سببدلت گرم از آفتاب امیدذهنت پر از افک...

زمین بهشت می شود...روزیکه مردم بفهمند هیچ چیز عیب نیست جز قض...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط