نمی خواهد دلت هرگز جدا باشد دلم از غم

نمی خواهد دلت هرگز جدا باشد دلم از غم
تو کاری کرده ای دوری کنم از مردم عالم
.
شبیه بازی شطرنج من را ماتِ خود کردی
که رُخ زرد است ، دل سرد است و شاهی غرق در ماتم
.
به حیرت جامِ لبهای تو را می دید جامِ جم
که از لعل لبت حسرت به دل دارد لبِ حاتم
.
اگر کفر است میگویم ، که رویت قبله من بود
می از چشمت به گیرائی شبیه چشمه زمزم
.
رها بودم ، جدا بودم ، نبودم بندۀ عشق ات
اسیرم کرد عشق آخر ، مرا با صلح و یک پرچم
.
میانِ دلبران تنها تو از ما خوب دل بردی
که بیدل می نویسم شعر در وصفِ تو بیش و کم
.
اگر بی اعتبارم ، داغ دارم ، خوب می دانم
کنارت امر ما امر است و دنیا ، پیشِ ما سرخم
..
https://telegram.me/moonlightyy/AmMGpDvFTOeknuiw6L