حرف بزن آیدا...
حرف بزن آیدا...
حرف بزن...
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم.
با من از عشقت،
از قلبت،
از آرزوهایت حرف بزن.
اگر مرا دوست میداری،
من نیازمند آنم
که با زبان تو آن را بشنوم ،
هر روز، هر ساعت،
هر دقیقه، و هر لحظه میخواهم
که زبانِ تو،
دهانِ تو
و صدای تو آن را بامن مکرر کند.
افسوس که سکوت تو،
مرا نیز اندک اندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار
و ماهی با آب زنده است،
و من با حرفهای تو!
✍🏻 احمد شاملو
📚 مثل خون در رگهای من
#قطعهایازیککتاب
#ساناز_مولوی
حرف بزن...
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم.
با من از عشقت،
از قلبت،
از آرزوهایت حرف بزن.
اگر مرا دوست میداری،
من نیازمند آنم
که با زبان تو آن را بشنوم ،
هر روز، هر ساعت،
هر دقیقه، و هر لحظه میخواهم
که زبانِ تو،
دهانِ تو
و صدای تو آن را بامن مکرر کند.
افسوس که سکوت تو،
مرا نیز اندک اندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار
و ماهی با آب زنده است،
و من با حرفهای تو!
✍🏻 احمد شاملو
📚 مثل خون در رگهای من
#قطعهایازیککتاب
#ساناز_مولوی
۵.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.