برایت نوشتم نوشتم نوشتم ...
برایت نوشتم نوشتم نوشتم ...
از تنهایی ام ... از نبودت... از فراقت ...از احساسم ...
عشقم...علاقم ...
نوشتم از حس قشنگ چشمانت ؛ از آن خالِ روی لبت از چال گونه ات ؛ از اینکه چه عاشقانه مخاطب تمام نوشته هایم شدی ...
نوشتم از حس قشنگ دستانت، از اینکه ساعت ها بی دلیل روی عکسانت خیره می ماندم .
از ساعت هایی که بی وقفه در خیالم باتو در و دل میکردم...
نوشتم و کلی قربان صدقه نوشته هایم شدم ...
نوشتم جانان دلم از ترس از دست دادنت...
نوشتم و نالیدم از سردی های ناگهانی عاشقانه هایمان ، نبودنت ودر نهایت رفتنت ...
نوشتم و باریدم، و حال تمام نوشته ام خیس شد، تمام عاشقانه هایم را سیل برد و تو هیچ وقت نمیفهمی که چه عاشقانه قلم بر دست گرفتم برایت...
از تنهایی ام ... از نبودت... از فراقت ...از احساسم ...
عشقم...علاقم ...
نوشتم از حس قشنگ چشمانت ؛ از آن خالِ روی لبت از چال گونه ات ؛ از اینکه چه عاشقانه مخاطب تمام نوشته هایم شدی ...
نوشتم از حس قشنگ دستانت، از اینکه ساعت ها بی دلیل روی عکسانت خیره می ماندم .
از ساعت هایی که بی وقفه در خیالم باتو در و دل میکردم...
نوشتم و کلی قربان صدقه نوشته هایم شدم ...
نوشتم جانان دلم از ترس از دست دادنت...
نوشتم و نالیدم از سردی های ناگهانی عاشقانه هایمان ، نبودنت ودر نهایت رفتنت ...
نوشتم و باریدم، و حال تمام نوشته ام خیس شد، تمام عاشقانه هایم را سیل برد و تو هیچ وقت نمیفهمی که چه عاشقانه قلم بر دست گرفتم برایت...
۱.۸k
۱۲ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.