حکایت پادشاه به نجارش گفت فردا اعدامت میکنم نجار آن ش

#حکایت ️پادشاه به نجارش گفت: فردا اعدامت میکنم، نجار آن شب نتوانست بخوابد.
همسر نجار گفت:
مانند هر شب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید، چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد و با دست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلو برد تا سربازان زنجیر کنند. دو سرباز باتعجب گفتند:
پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی، چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد و گفت:
مانند هر شب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند. #فردوس_برین
دیدگاه ها (۱)

‍آیت الله بهجت: آیا می دانید فایده گفتن(بسم الله الرحمن الرح...

#حکایت 📚نشانت را نشان بده! مامور کنترل مواد مخدر به یک دامدا...

میدونستین کلمه «لااله الا الله»جمله کاملیست که هنگام تلفظش ل...

ای رضا ای نور جاویدان سلامای امیر کشور ایران سلامخسته‌ام آقا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط