پارت همین که از اتاق بیرون رفت از زیر پتو بیرون اومدمو

پارت70: همین که از اتاق بیرون رفت از زیر پتو بیرون اومدمو شلوارک لی مو پوشیدم. هنوز بلوز نپوشیده بودم.
(دیالوگ از زبون کوکی)
رو مبل نشسته بودم که یهو یه چیزی به سرم زد. پس بلند جوری که گائول بشنوه گفتم: وااااو این دختره چه هیکل خفنی داره!!
(دیالوگ از زبون خودم)
همین که اینو شنیدم دوباره بدون اینکه بلوزمو بپوشم درو باز کردمو با چشای درشت دویدم جلوش. من: یاا کی خوش هیکله هاان؟؟؟؟ تو هیکل کسیو قشنگ تر از من میبینی؟؟
حالا کی هس هان؟؟؟ پاشو روی اون یکی پاش انداختو ابروهاشو انداخت بالا. کوکی: هیشکی. من: حالا به من دروغ میگی واقعاا که جونگ کوک. کوکی: اقا دروغ چی اصلا دختری در کار نبود به هدفم رسیدم خوب. من: هان؟؟
هدف چی. نیشخند زد. کوکی: میخواستم اینجوری بیا بیرون. چشامو ریز کردمو گفتم: خوب حالا بگو من بد جنس نیستم نگا کن کاراتو. کوکی : لوس نشو حااالا بیا بشین رو پام. چشامو باز کردمو گفتم: اینجوری؟؟؟ کوکی: اووم.
رفتمو روی پاش نشستم پشتم بهش بود. دساشو دور کمرم حلقه کرد. موهامو از روی کمرم کنار زد و لباشو روی کمرم گذاشتو بوسید . لباشو نزدیک گوشام اوردو گفت:عشقم میخواد ماساژش بدم؟ من: اوه اره لطفا. رفتم پایین کاناپه نشستم. شونه هامو توی دستاش گرفتو فشار داد. یهو دستشو توی جیبش کردو یه چیزی ازش بیرون اورد. من: او اون چیه؟؟ کوکی: به تو چه؟؟ من: ایییش خیلی لوسی. دستشو جلوی گردنم اورد . یه گردنبند بود. گردنبندو دور گردنم بست. گردنبندمو توی دستم گرفتمو نگاش کردم دیدم یه برگ پاییزی بود. به جونگ کوک نگاه کردم. من: جونگ کوک پاییز..رفتم بالا روی مبل کنارش نشستم. دستمو روی سینش کشیدمو گونشو بوسیدم . انگشتمو روی لباش کشیدم. من: خیلی ممنون زندگیم. نیشخندی زد . کوکی: گائول منو مسخره کردی؟؟؟ این اصلا ارزششو داشت؟؟؟ من: جدی میگم خیلی دوسش دارم. ممنون بازم. حالا از کجا اوردیش. کوکی: قول میدی وقتی بگم نخندی؟
خندیدمو گفتم: اوه نه ملومه نمیخندم. چشاشو خمار کرد و گفت: من هنوز نگفته تو داری میخندی! من: ناع بگو دیگه.
کوکی: یه دختر دست فروش اومد دم پنجره و ازم خواست تا یه گردنبند بخرم منم بهش گفتم که هر کودوم که فکر میکنی از همه قشنگ تره بهم بده و اینو بهم داد و خیلی اتفاقی این گردنبند برگ پاییزی رو بهم داد. بی اختیار سمتش رفتمو بغلش کردم . دستامو دور گردنش حلقه زدم.
متعجب بود. کوکی: او چی شد؟ من: مرسی که هستی .
لبخند شیرینی زدو دستاشو توی موهام چنگ زد. هیچی نگفت سفت بغلم کرد و چشماشو بست. از توی بغلش بیرون اومدم. یهو یه عطسه کرد. من: او تو خوبی؟ کوکی: اره خوبم. یکم بدنم بی حاله و خستم . ببینم لباسام که اینجا هست؟؟؟ برم یه دوش بگیرم. من: اره هست من میرم وانو برات آماده میکنم. بلوزمو پوشیدمو به سمت حمام رفتم. آبو خوب براش گرم کردم. من: جونگ کوک بیا امادس. قبل ازینکه بیاد توی حمام بلوزشو در اورد. از گوشه چشمم بهش نگا کردم. آروم آروم نزدیکش شدم. دستامو روی سینش کشیدم. لبامو گاز گرفتم. دسامو دور گردنش حلقه زدم. من: چرا اینکارو میکنی؟ کوکی: چون عاشقتمو عاشقمی. نزدیک رفتمو لبامو به لباش کشیدم و فقط بازی کردم. ازش جدا شدم. من: خوب حالا دیگه برو .
دیدگاه ها (۲۱)

سلااام دوزتان تل فیلتر شده😂 😂 😂

یعنی فاااعک تو این زندگی فاعک توی این فیلتر شکنا فاااعک

تولد داداشیییم بهترین و مهربون ترین پسر شیطون دنیا جذاب ترین...

تولد هیاان خوجگلممم مبااااارک باااشه

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ¹⁵..و اون سریع فشار دستاش رو دورم کم کرد و ب...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط