هیچ کس نمی داند
هیچ کس نمی داند
من دختری بودم
با موهای بافته
در ابتدای روایتم
و چشمانی
به رنگ هیچ کس
دوخته به لبخند امروزم
آنقدر سرم باد داشت
که موهایم را
رشته
رشته
برد
حالا این روزها
که سرم
بیشتر از چشمانم
برق میزند
کلاه میگذارم
سر خودم
راستی
موهای بافته ی دخترت را
برای ضیافت عاشقی
به من
قرض میدهی...؟!؟ ...
من دختری بودم
با موهای بافته
در ابتدای روایتم
و چشمانی
به رنگ هیچ کس
دوخته به لبخند امروزم
آنقدر سرم باد داشت
که موهایم را
رشته
رشته
برد
حالا این روزها
که سرم
بیشتر از چشمانم
برق میزند
کلاه میگذارم
سر خودم
راستی
موهای بافته ی دخترت را
برای ضیافت عاشقی
به من
قرض میدهی...؟!؟ ...
۴.۶k
۰۳ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.