یکی از بدترین حس های دنیا
یکی از بدترین حس های دنیا
خراب شدن چیزی که انتظارش رو داشتی . بلیط سفرت را میگیری چمدان هایت را جمع میکنی
به فرودگاه میروی اما ...
هواپیما حرکت نمیکند و یا چاقویی که نمی برد (: . سفری تحقق پیدا نمی کند .اماده ی رفتن می شوی ولی رفتن صورت نمیگیرد .
حال چه باید کرد؟!
با دلی که غمگین است و چشمانی که امیدوارند .چه باید کرد با چشمانی که می گریند برای بارش باران و می خندند به لبخند ماه .
کجا میتوان خود را تطهیر کرد؟کجا میتوان اعتراف کرد؟ کجا میتوان پاک شد؟
کو پدری که به ناله و سختی ها و مصائب تو گوش بسپارد و بگوید
بخشیده خواهی شد امید خویش را به دست بادی نده که زندگیت بر ان سوار شد .
مجازات من چیست ؟ بگویید اماده ام
حلقه ی دار می شود حلقه ممزوج شدن با چیزی که عاشق و دلباخته اش هستم . ضربات شلاق میشود گیسوان بهم پیچیده ای که مرا از بند فکر گیسوانش می رهانند . مرا مجازات کن پدر . چه به صلیب میخ شوم چه به دار اویخته
من مجازات اعمالم را خواستارم
مرا تطهیر کن پدر . چه به اب مقدس چه به مرگی مقدس .
مرا برهان از برزخ نمیدانم ها
مرا برگردان به اغوشه خدای مسیح
منی که پروانه ای شدم که خود را درون شمع نگاه هایش به کشتن میدهد. من سوختم و نگریست
حالا یا منم که تاوان خود به اتش زدن را میدهم یا اوست که شعله اش خاموش میشود...!
خراب شدن چیزی که انتظارش رو داشتی . بلیط سفرت را میگیری چمدان هایت را جمع میکنی
به فرودگاه میروی اما ...
هواپیما حرکت نمیکند و یا چاقویی که نمی برد (: . سفری تحقق پیدا نمی کند .اماده ی رفتن می شوی ولی رفتن صورت نمیگیرد .
حال چه باید کرد؟!
با دلی که غمگین است و چشمانی که امیدوارند .چه باید کرد با چشمانی که می گریند برای بارش باران و می خندند به لبخند ماه .
کجا میتوان خود را تطهیر کرد؟کجا میتوان اعتراف کرد؟ کجا میتوان پاک شد؟
کو پدری که به ناله و سختی ها و مصائب تو گوش بسپارد و بگوید
بخشیده خواهی شد امید خویش را به دست بادی نده که زندگیت بر ان سوار شد .
مجازات من چیست ؟ بگویید اماده ام
حلقه ی دار می شود حلقه ممزوج شدن با چیزی که عاشق و دلباخته اش هستم . ضربات شلاق میشود گیسوان بهم پیچیده ای که مرا از بند فکر گیسوانش می رهانند . مرا مجازات کن پدر . چه به صلیب میخ شوم چه به دار اویخته
من مجازات اعمالم را خواستارم
مرا تطهیر کن پدر . چه به اب مقدس چه به مرگی مقدس .
مرا برهان از برزخ نمیدانم ها
مرا برگردان به اغوشه خدای مسیح
منی که پروانه ای شدم که خود را درون شمع نگاه هایش به کشتن میدهد. من سوختم و نگریست
حالا یا منم که تاوان خود به اتش زدن را میدهم یا اوست که شعله اش خاموش میشود...!
۲۶.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳