سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم/ چون زلف تو سرگرم پریشانی خوی
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم/ چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش / چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی/ من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی / عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم / شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکستهتر ازخویش ندیدم به همه عمر / افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند امین، بسته دنیا نیم اما / دلبسته یاران خراسانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش / چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی/ من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی / عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم / شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکستهتر ازخویش ندیدم به همه عمر / افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند امین، بسته دنیا نیم اما / دلبسته یاران خراسانی خویشم
۵.۲k
۱۵ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.