سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خوی

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم/ چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش / چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی/ من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی / عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم / شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکسته‌تر ازخویش ندیدم به همه عمر  / افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند امین، بسته دنیا نیم اما / دلبسته یاران خراسانی خویشم
دیدگاه ها (۲)

زحمت جارو کردن کمتر از آب پاشیدنه

وقتی سپاه داره تو کرمانشاه خونه ها رو تحویل میدهو رهبری به ه...

سلاااام میخوام معرفی قرآن بهتون داشته باشم، انتشارات استان ق...

#چالش بذاریم ببینیم چند نفر دوست دارن جای این دختر باشن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط