عشق زیبای من پارت ۶
عشق زیبای من پارت ۶
راویتو داستان
آنا: ضهر شده بود بیدار شدم رفتم بیرون دیدم ناوه یه کالسکه آماده کرده بود
ناوه:بیدار شدی خوابالو
آنا:آره ولی من خوابالو نیستم
ناوه: باشه (پوزخند)
آنا:این کالسکه برای چیه چرا بهم گفتی لباس عروسی بپوشم (تعجب)
ناوه: عزیزم امروز قراره ازدواج کنیم
آنا:چی واقعاً (خوشحال)
ناوه:معلومه دیگه عزیزم
راویتو داستان
سوار کالسکه شدیم از شهر ها رد شدیم و رسیدیم به قلعه (پرش به زمان بعد از عروسی) حالا دیگه باهاش ازدواج کرده بودم و برگشتیم خونه خیلی خسته بودم پس هر دومون بعد از ناهار خوابیدیم
آنا: امروز خیلی خوش گذشت
ناوه:به منم خوش گذشت
آنا: میخوام یه چیزی بهت بگم
ناوه:منم همینطور پس با هم میگیم
آنا: باشه
آنا و ناوه: دوست دارم عشقم
بعد هردو زدیم زیر خنده و همو بوسیدیم و خوابیدیم
شرمنده که این پارت انقدر طول کشید ببخشید 🙏
راویتو داستان
آنا: ضهر شده بود بیدار شدم رفتم بیرون دیدم ناوه یه کالسکه آماده کرده بود
ناوه:بیدار شدی خوابالو
آنا:آره ولی من خوابالو نیستم
ناوه: باشه (پوزخند)
آنا:این کالسکه برای چیه چرا بهم گفتی لباس عروسی بپوشم (تعجب)
ناوه: عزیزم امروز قراره ازدواج کنیم
آنا:چی واقعاً (خوشحال)
ناوه:معلومه دیگه عزیزم
راویتو داستان
سوار کالسکه شدیم از شهر ها رد شدیم و رسیدیم به قلعه (پرش به زمان بعد از عروسی) حالا دیگه باهاش ازدواج کرده بودم و برگشتیم خونه خیلی خسته بودم پس هر دومون بعد از ناهار خوابیدیم
آنا: امروز خیلی خوش گذشت
ناوه:به منم خوش گذشت
آنا: میخوام یه چیزی بهت بگم
ناوه:منم همینطور پس با هم میگیم
آنا: باشه
آنا و ناوه: دوست دارم عشقم
بعد هردو زدیم زیر خنده و همو بوسیدیم و خوابیدیم
شرمنده که این پارت انقدر طول کشید ببخشید 🙏
۱.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.