درست حوالی همین روزهای شلوغ و پر رفت و آمد بهار بود که آم
درست حوالی همین روزهای شلوغ و پر رفت و آمد بهار بود که آمدی...چشمهایم را میبندم و سعی میکنم فکرم را تا آن روز پرواز دهم...
آقاجانت میگفت روز آمدنت باران میبارید...
حوالی سحر بود که آمدی...
آقاجانت میگفت وقتی آمدی همه کار کردند تا گریه کنی اما تو فقط میخندیدی...درست مثل الانت...
تو اینها رو از بر هستی اما شاید نمیدانی
من هر سال بهار را به یمن قدمهایت بر روی زمین خاکی آذین میبندم...
میبینی! من هنوز هم بعد از این سالها فراموش نکرده ام...
و اصلا مگر عشق را میشود فراموش کرد؟
در بهار آمدی، در پاییز رفتی...
و زمان برای من دوران بهار و پاییز است... #روزگارتون_خدایی🌺
#عاشقانه
آقاجانت میگفت روز آمدنت باران میبارید...
حوالی سحر بود که آمدی...
آقاجانت میگفت وقتی آمدی همه کار کردند تا گریه کنی اما تو فقط میخندیدی...درست مثل الانت...
تو اینها رو از بر هستی اما شاید نمیدانی
من هر سال بهار را به یمن قدمهایت بر روی زمین خاکی آذین میبندم...
میبینی! من هنوز هم بعد از این سالها فراموش نکرده ام...
و اصلا مگر عشق را میشود فراموش کرد؟
در بهار آمدی، در پاییز رفتی...
و زمان برای من دوران بهار و پاییز است... #روزگارتون_خدایی🌺
#عاشقانه
۴.۱k
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.