ساعت صبح بابام اومده میگه میری نون بخری

‏ساعت 6 صبح بابام اومده میگه میری نون بخری؟

گفتم آره
ده دقیقه دیگه
.
.
.
ساعت 6و پنج دقیقه چشمام بسته بود دیدم داره صدای بستن کمربندش میاد😐

میگه نمیخواد خودم میرم☹ ️

پاشدم دیدم فقط کمربندش دستشه

داره تکونش میده که حس کنم داره شلوار میپوشه بره😂 😂

ارسال #سوژه و #نظرات 📭
🆔 @cheshmak_sopport
کانال طنز #اسلامی چشمــ😉 ــکـ
🆔 @cheshmak_CHANNEL
دیدگاه ها (۳)

یارو میره ، حرم امام رضا نامه می نویسه :یاامام رضا به من ماش...

یه مردی بود که هر جمعه میرفت بهشت زهرا و بالای یه قبری مینشس...

ناموسن سرده 😮 😄 ارسال #سوژه و #نظرات 📭 🆔 @cheshmak_sopport...

بچه های مجسمه سازی دانشگاه هنر در یک اقدام اعتراضی در دفتر م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط