به خودنماییِ برگی، مگو بهار می آید
به خودنماییِ برگی، مگو بهار می آید
بهار ماست سواری که از غبار می آید
قرارهای زمین را به هم زنید که یارم
از آسمان چه به موقع سر قرار می آید
یقینی است برایم حضور حضرتش آن سان
که روز روشنم اکنون به چشم تار می آید:
درفش عدل علم شد، و زار، کار ستم شد
که برگزیده سواری به کارزار می آید
به چشم، برقِ پر از رعدِ تیغِ حیدرِ کرّار
به گوش، بانگِ چکاچاکِ ذوالفقار می آید
زمان اگر همه شب باشد، آفتاب شود او
زمین اگر همه صحراست، آبشار می آید
بهار ماست سواری که از غبار می آید
قرارهای زمین را به هم زنید که یارم
از آسمان چه به موقع سر قرار می آید
یقینی است برایم حضور حضرتش آن سان
که روز روشنم اکنون به چشم تار می آید:
درفش عدل علم شد، و زار، کار ستم شد
که برگزیده سواری به کارزار می آید
به چشم، برقِ پر از رعدِ تیغِ حیدرِ کرّار
به گوش، بانگِ چکاچاکِ ذوالفقار می آید
زمان اگر همه شب باشد، آفتاب شود او
زمین اگر همه صحراست، آبشار می آید
۳۳.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.