با رفتن آدمها از زندگیت هربار چیزی رو از دست میدی.
با رفتن آدمها از زندگیت هربار چیزی رو از دست میدی.
بار اول احساس میکنی که دیگه عاشق نمیشی؛ یعنی حس عاشق شدن رو از دست میدی. اگرچه بعدها دوباره تجربهش میکنی اما شدتش دیگه مثل دفعه ی اول نیست.
بار دوم چون سخت تر اعتماد کردی، وقتی میره، اعتمادت رو به آدمها از دست میدی. تاجایی که حتی به انتخاب های خودت هم اعتمادی نداری.
بار سوم وقتی کسی میاد تو زندگیت، راحت پذیرای رابطه ی عاطفی جدید نیستی، مقاومت میکنی. فکر میکنی بی فایدهست و روابط و اشتباهات گذشته رو نباید تکرار کنی، سخت احساساتی میشی، و چون قبلا کنار گذاشته شدی دلتنگی های کسی رو باور نمیکنی.
بعد از رفتن چندین آدم از زندگیت و اینکه هربار کسی تکه ای از تو رو برای همیشه برده، کمی دیر و برای چندمین بار کسی میاد تو زندگیت که شاید خیلی شبیه اون آدمی بوده که همیشه میخواستی، اما بعد یک مدت که پای دلخوری هاش میشینی، میگه: «تو بی تفاوتی، بی اعتمادی، احساساتی نیستی. هیچوقت احساس نکردم که عاشقمی.» میخوای بهش بگی داشتی همرو ولی دزدیدن اونهارو، اما ترجیح میدی به ناراحتی هاش دامن نزنی و سکوت کنی.
آخرین آدم با رفتنش از زندگیت اینبار چیزی رو از تو میگیره که شاید دیگه نتونی به کسی بدی، و اون توانایی فرصت دادن به آدمهاست.
اینطور میشه که بعضی ها زیبان اما تنهان. تحصیلات عالیه دارن اما تنهان. پولدارن اما تنهان. می نویسن تنهان. میسازن تنهان
.
.
.
پی نوشت: تو یکبار بیشتر زندگی نمیکنی. تنها کاری که از دستت بر میاد اینه که هر روز آدم قشنگی باشی. وقتی آدم خوبی باشی آدمها قسمت های خوب وجودشون رو بهت نشون میدن. فقط بعضی ها، خوبی یک قسمت کوچیک از وجودشونه و بعضی ها خوبی تمام وجودشون رو گرفته. آدمها وقتی میرن که برای تو خوبی هاشون تموم شده. کاش میشد اندازه ی خوبی آدمها رو فهمید. همون روز اول.
☑️💟✅
بار اول احساس میکنی که دیگه عاشق نمیشی؛ یعنی حس عاشق شدن رو از دست میدی. اگرچه بعدها دوباره تجربهش میکنی اما شدتش دیگه مثل دفعه ی اول نیست.
بار دوم چون سخت تر اعتماد کردی، وقتی میره، اعتمادت رو به آدمها از دست میدی. تاجایی که حتی به انتخاب های خودت هم اعتمادی نداری.
بار سوم وقتی کسی میاد تو زندگیت، راحت پذیرای رابطه ی عاطفی جدید نیستی، مقاومت میکنی. فکر میکنی بی فایدهست و روابط و اشتباهات گذشته رو نباید تکرار کنی، سخت احساساتی میشی، و چون قبلا کنار گذاشته شدی دلتنگی های کسی رو باور نمیکنی.
بعد از رفتن چندین آدم از زندگیت و اینکه هربار کسی تکه ای از تو رو برای همیشه برده، کمی دیر و برای چندمین بار کسی میاد تو زندگیت که شاید خیلی شبیه اون آدمی بوده که همیشه میخواستی، اما بعد یک مدت که پای دلخوری هاش میشینی، میگه: «تو بی تفاوتی، بی اعتمادی، احساساتی نیستی. هیچوقت احساس نکردم که عاشقمی.» میخوای بهش بگی داشتی همرو ولی دزدیدن اونهارو، اما ترجیح میدی به ناراحتی هاش دامن نزنی و سکوت کنی.
آخرین آدم با رفتنش از زندگیت اینبار چیزی رو از تو میگیره که شاید دیگه نتونی به کسی بدی، و اون توانایی فرصت دادن به آدمهاست.
اینطور میشه که بعضی ها زیبان اما تنهان. تحصیلات عالیه دارن اما تنهان. پولدارن اما تنهان. می نویسن تنهان. میسازن تنهان
.
.
.
پی نوشت: تو یکبار بیشتر زندگی نمیکنی. تنها کاری که از دستت بر میاد اینه که هر روز آدم قشنگی باشی. وقتی آدم خوبی باشی آدمها قسمت های خوب وجودشون رو بهت نشون میدن. فقط بعضی ها، خوبی یک قسمت کوچیک از وجودشونه و بعضی ها خوبی تمام وجودشون رو گرفته. آدمها وقتی میرن که برای تو خوبی هاشون تموم شده. کاش میشد اندازه ی خوبی آدمها رو فهمید. همون روز اول.
☑️💟✅
۳۷.۶k
۲۱ بهمن ۱۳۹۹