من همانی ام که هزار بار هم اگر زمین بخورد ، دستان کسی را
من همانی ام که هزار بار هم اگر زمین بخورد ، دستان کسی را برای بلند شدن نمی گیرد ، دست به زانوی خودش می گیرد و بلند می شود .
من همانی ام که برای اشک ریختن ، دیوار را به شانه ی آدم ها ترجیح می دهد ،
همان که خودش ، خودش را آرام می کند و خودش تکیه گاه و دلگرمیِ خودش می شود .
همانی که عادت کرده قوی باشد ، حتی وقتی تمام پیکرش از ضربه های مسیرهای سخت ، زخمی ست ،
همانی که می خندد ، حتی وقتی دلیلی برای خندیدن نیست ، حتی وقتی حنجره اش از بغض های پنهانی ، درد می کند ...
من همانی ام که آرزوهای بزرگ می کند و برای رسیدن به آرزوهایش ، یک تنه تا پای جان ، می ایستد و با موانع و سختی ها می جنگد ،
همانی که با مشکلاتش رفیق است و زخم هایش را دوست دارد ...
این منم ! کسی که از نا امیدی هایش ، امید می سازد و از دردهایش ، پله ...
من همانی ام که برای اشک ریختن ، دیوار را به شانه ی آدم ها ترجیح می دهد ،
همان که خودش ، خودش را آرام می کند و خودش تکیه گاه و دلگرمیِ خودش می شود .
همانی که عادت کرده قوی باشد ، حتی وقتی تمام پیکرش از ضربه های مسیرهای سخت ، زخمی ست ،
همانی که می خندد ، حتی وقتی دلیلی برای خندیدن نیست ، حتی وقتی حنجره اش از بغض های پنهانی ، درد می کند ...
من همانی ام که آرزوهای بزرگ می کند و برای رسیدن به آرزوهایش ، یک تنه تا پای جان ، می ایستد و با موانع و سختی ها می جنگد ،
همانی که با مشکلاتش رفیق است و زخم هایش را دوست دارد ...
این منم ! کسی که از نا امیدی هایش ، امید می سازد و از دردهایش ، پله ...
۷.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۰