سلامت باشید ما روستایی ها عادتمون به این نانهاست شما ش
«★سلامت باشید ما روستایی ها عادتمون به این نانهاست ،شما شهری ها کارتون راحته نانتون رو یکی دیگه میپزه و شما فقط زحمت خوردنش رو میکشید...
خنده بلندی کرد و گفت:
-من که چیزی نگفتم فقط گفتم خسته نباشید...»
#مترسکی_میان_ما
قسمت هفتم
با چند نفر از اهالی صحبت کرده بودم تا ببینم چه محصولی تو زمینم خوب جواب میده،اکثرا میگفتن کدو و بادمجان تو زمینت جواب میده...تصمیمم رو گرفتم تا زمین رو به زیر کشت این دو محصول ببرم...
**************************
دو هفته تمام بهش رسیدگی کردم ،زمین کوچکم رو با دستهای خودم آماده کردم...
-خسته نباشید کار زمینتون به کجا رسید؟
★سلامت باشید همه چی آمادست ...شما چی؟
-من خیلی کار رو سرم ریخته باید کارگر بگیرم ،اما کارگر این موقع سال خیلی کم پیدا میشه...
★کمکی اگه از من بر میاد تعارف نکنید حتما بگید به هر حال ما همسایه ایم...
-ممنونم کارم با یکی دو نفر راه نمیفته چندین نفر رو نیاز دارم...
********************************
یک ماه بعد
حال و احوال زمینم خوب بود ،کم کم دلم بهش خوش شد...مراقبت ازش کاره خیلی سختی بود اما ارزشش رو داشت...
هر روز صبح به امید دیدن رنگ سبز بوته ها از خواب بلند میشدم و با دیدنشون کلی انرژی میگرفتم...
حال و اوضاع زمین همسایه هم خوب بود اون هم عین من هر روز به زمین و بوته هاش سرکشی میکرد انگار اونم به امید دیدن رنگ سبز بوته ها شب رو صبح میکرد
***************************
مشغول درست کردن نان بودم چنان بویی راه افتاده بود که چندین بار به گوشه اش ناخنک زدم
صدای همسایه از پشت سر میومد..
-عجب بویی پیچیده ،خسته نباشید ...
★سلامت باشید ما روستایی ها عادتمون به این نانهاست ،شما شهری ها کارتون راحته نانتون رو یکی دیگه میپزه و شما فقط زحمت خوردنش رو میکشید...
خنده بلندی کرد و گفت:
-من که چیزی نگفتم فقط گفتم خسته نباشید...
از سینی مسیم که برای جهاز مادرم بود چند عدد نان برداشتم و به سمتش رفتم ...نان ها رو به سمتش گرفتم و گفتم:
★ناقابله ،بفرما...
-یک دنیا قابله ،اما اینطوری خیلی بد شد اجازه بدین حداقل پولش رو حساب کنم...
از حرفش ناراحت شدم ،برای همین در جوابش گفتم:
★درسته پختنش زحمت داره ،اما ما عادت نداریم از همسایه بابت چند تا نان پول بگیریم...
-بازهم ممنون،امیدوارم تنورتون همیشه گرم باشه...
ادامه دارد...
نویسنده :آرزو امانی
💟 sapp.ir/talangoraneh
خنده بلندی کرد و گفت:
-من که چیزی نگفتم فقط گفتم خسته نباشید...»
#مترسکی_میان_ما
قسمت هفتم
با چند نفر از اهالی صحبت کرده بودم تا ببینم چه محصولی تو زمینم خوب جواب میده،اکثرا میگفتن کدو و بادمجان تو زمینت جواب میده...تصمیمم رو گرفتم تا زمین رو به زیر کشت این دو محصول ببرم...
**************************
دو هفته تمام بهش رسیدگی کردم ،زمین کوچکم رو با دستهای خودم آماده کردم...
-خسته نباشید کار زمینتون به کجا رسید؟
★سلامت باشید همه چی آمادست ...شما چی؟
-من خیلی کار رو سرم ریخته باید کارگر بگیرم ،اما کارگر این موقع سال خیلی کم پیدا میشه...
★کمکی اگه از من بر میاد تعارف نکنید حتما بگید به هر حال ما همسایه ایم...
-ممنونم کارم با یکی دو نفر راه نمیفته چندین نفر رو نیاز دارم...
********************************
یک ماه بعد
حال و احوال زمینم خوب بود ،کم کم دلم بهش خوش شد...مراقبت ازش کاره خیلی سختی بود اما ارزشش رو داشت...
هر روز صبح به امید دیدن رنگ سبز بوته ها از خواب بلند میشدم و با دیدنشون کلی انرژی میگرفتم...
حال و اوضاع زمین همسایه هم خوب بود اون هم عین من هر روز به زمین و بوته هاش سرکشی میکرد انگار اونم به امید دیدن رنگ سبز بوته ها شب رو صبح میکرد
***************************
مشغول درست کردن نان بودم چنان بویی راه افتاده بود که چندین بار به گوشه اش ناخنک زدم
صدای همسایه از پشت سر میومد..
-عجب بویی پیچیده ،خسته نباشید ...
★سلامت باشید ما روستایی ها عادتمون به این نانهاست ،شما شهری ها کارتون راحته نانتون رو یکی دیگه میپزه و شما فقط زحمت خوردنش رو میکشید...
خنده بلندی کرد و گفت:
-من که چیزی نگفتم فقط گفتم خسته نباشید...
از سینی مسیم که برای جهاز مادرم بود چند عدد نان برداشتم و به سمتش رفتم ...نان ها رو به سمتش گرفتم و گفتم:
★ناقابله ،بفرما...
-یک دنیا قابله ،اما اینطوری خیلی بد شد اجازه بدین حداقل پولش رو حساب کنم...
از حرفش ناراحت شدم ،برای همین در جوابش گفتم:
★درسته پختنش زحمت داره ،اما ما عادت نداریم از همسایه بابت چند تا نان پول بگیریم...
-بازهم ممنون،امیدوارم تنورتون همیشه گرم باشه...
ادامه دارد...
نویسنده :آرزو امانی
💟 sapp.ir/talangoraneh
- ۲.۲k
- ۱۲ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط