بنا که باشد بپردازم به عزیزترین و به جان نشستهترین چیزی
بنا که باشد بپردازم به عزیزترین و به جان نشستهترین چیزی که
تاکنون از کسی به من رسیده است ، باید بروم سراغ همین پذیرفته شدن. پذیرفتهشدن بی قید و شرط، به تمامی و به کمال، نه فقط آن گاه که سرحال و باهوش و زیبایم، که وقتی که ترسو شدهام، یا زیاده از حد زودرنجام، یا حتی احمق، یا خودخواه (یا هرچیز دیگری که خوی انسانی، همهمان را گاهی به سمتش میکشد).
پذیرفتهشدن مطلق، از فرق سر تا نوک پا، بدون اینکه از سلولی، از سر لطف یا اجبار، به اغماض گذشته باشیم.
و پذیرفتهشدن بی چون و چرا، بیآنکه ضرورت تغییری حس شود، ولو به قدر شانه زدن به مویی که آشفتهست.
به گمانم از جان برخاستهترین هدیهای که بتوانم به کسی بدهم همین است...
تاکنون از کسی به من رسیده است ، باید بروم سراغ همین پذیرفته شدن. پذیرفتهشدن بی قید و شرط، به تمامی و به کمال، نه فقط آن گاه که سرحال و باهوش و زیبایم، که وقتی که ترسو شدهام، یا زیاده از حد زودرنجام، یا حتی احمق، یا خودخواه (یا هرچیز دیگری که خوی انسانی، همهمان را گاهی به سمتش میکشد).
پذیرفتهشدن مطلق، از فرق سر تا نوک پا، بدون اینکه از سلولی، از سر لطف یا اجبار، به اغماض گذشته باشیم.
و پذیرفتهشدن بی چون و چرا، بیآنکه ضرورت تغییری حس شود، ولو به قدر شانه زدن به مویی که آشفتهست.
به گمانم از جان برخاستهترین هدیهای که بتوانم به کسی بدهم همین است...
- ۷۶۳
- ۰۷ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط