پارت ۲
پارت ۲
《عشق یا هوس》.
باورم نمیشه. چمدونمو بسته بود پرتش کرد تو اتاق ناخداگاه زدم زیر گریه .اشکام از روگونه هام سر میخوردن .
پدر:بلند شوووو لباساتو بپوش الان ارباب میاد. .
ذهن ا.ت
ارباب! ارباب کیه دیگه ؟یعنی میخواد باهام چیکا کنه تو همین فکرا بودم که یهو ی چیزی محکم به صورتم برخورد کرد . صورتم آتیش میزد.
پدر : دختره ی هرزه هواست کدوم گوریه لباساتو بپوش احمق . درو محکم به هم زد ورفت . یه هودی مشکی لش با یه شلوارک جین گشاد پوشیدم
دوباره در باز شد .
پدر : خودتو خوشگل کن بتونم گرون تر بفروشمت هرزه کوچولوی احمق . درو بست و رفت . یه آرایش کیوت کردم . و یه کیف خوشگل مشکی برداشتم و توش وسایل نرم افزارم رو گذاشتم . تو اتاقم نشسته بودم که یهو بابام اومد داخل .
بابا:هییی دختره ارباب اومده بیابیرون وسایلتم بردار .چمدونمو برداشتم و رفتم تو حال پذیرایی. نشستم بابام یه علامت داد که برم کنار ارباب بشینم . ارباب یه پیرمرد حدودا ۵۰ ساله بنظر میرسید. رفتم کنارش نشستم خیلی خجالت میکشیدم نگاهش رو خودمو حس میکردم .
ارباب : اووم دختر خوشگلیه خیلی میخوانش . خب چقدره قیمتشو بگو میخوامش.
بابام: اووم ۵۰۰ میلیون وون
ارباب : میخوامش خیلی برام سود میکنه . یه ساک پول پرت کرد سمت بابام. بابام مث دیونه ها به تو ی ساک زل زده بود . پیرمرده دستمو گرفت و با چمدون بردم تو ماشین . چمدونمو گذاشت صندوق عقب و گف جلو بشینم . تو راه بهم گفت که قرار من ازین به بعد تو بار زندگی کنم.
قرار من برده جنسی باشم اون میخواست باکره گیمو ازم بدزده محالههههه بزارم . رسیدیم. واقعا یه بار بزرگ بود نمای بیرونش خیلی فشنگ بود. رفتم داخل بار اووم خیلی اونجا قشنگ بود . یه دستی روی شونه ام حس کردم وقتی برگشتم دیدم..................
《عشق یا هوس》.
باورم نمیشه. چمدونمو بسته بود پرتش کرد تو اتاق ناخداگاه زدم زیر گریه .اشکام از روگونه هام سر میخوردن .
پدر:بلند شوووو لباساتو بپوش الان ارباب میاد. .
ذهن ا.ت
ارباب! ارباب کیه دیگه ؟یعنی میخواد باهام چیکا کنه تو همین فکرا بودم که یهو ی چیزی محکم به صورتم برخورد کرد . صورتم آتیش میزد.
پدر : دختره ی هرزه هواست کدوم گوریه لباساتو بپوش احمق . درو محکم به هم زد ورفت . یه هودی مشکی لش با یه شلوارک جین گشاد پوشیدم
دوباره در باز شد .
پدر : خودتو خوشگل کن بتونم گرون تر بفروشمت هرزه کوچولوی احمق . درو بست و رفت . یه آرایش کیوت کردم . و یه کیف خوشگل مشکی برداشتم و توش وسایل نرم افزارم رو گذاشتم . تو اتاقم نشسته بودم که یهو بابام اومد داخل .
بابا:هییی دختره ارباب اومده بیابیرون وسایلتم بردار .چمدونمو برداشتم و رفتم تو حال پذیرایی. نشستم بابام یه علامت داد که برم کنار ارباب بشینم . ارباب یه پیرمرد حدودا ۵۰ ساله بنظر میرسید. رفتم کنارش نشستم خیلی خجالت میکشیدم نگاهش رو خودمو حس میکردم .
ارباب : اووم دختر خوشگلیه خیلی میخوانش . خب چقدره قیمتشو بگو میخوامش.
بابام: اووم ۵۰۰ میلیون وون
ارباب : میخوامش خیلی برام سود میکنه . یه ساک پول پرت کرد سمت بابام. بابام مث دیونه ها به تو ی ساک زل زده بود . پیرمرده دستمو گرفت و با چمدون بردم تو ماشین . چمدونمو گذاشت صندوق عقب و گف جلو بشینم . تو راه بهم گفت که قرار من ازین به بعد تو بار زندگی کنم.
قرار من برده جنسی باشم اون میخواست باکره گیمو ازم بدزده محالههههه بزارم . رسیدیم. واقعا یه بار بزرگ بود نمای بیرونش خیلی فشنگ بود. رفتم داخل بار اووم خیلی اونجا قشنگ بود . یه دستی روی شونه ام حس کردم وقتی برگشتم دیدم..................
۵.۰k
۲۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.