به انتهای دوستی ام با او نزدیک می شدم

به انتهای دوستی ام با او نزدیک می شدم...
در مدت دوستیمان
زیبایی های کمیابی را باهم شریک شدیم...
چون دو آینه
که مدام در حال انعکاس همدیگرند ...
ما در یکدیگر ابدیت را به تماشا نشستیم ...
اما بالاخره روزی فرا می رسد
که دایره می چرخد
و دوران تمام می شود!
هر زمستانی بهاری و هر بهار،پایانی دارد!
در جایی که عشق است ...
دیر یا زود
جدایی هم هست .............
دیدگاه ها (۱)

درست مثلِ اینکه از پرنده ای در قفس سوال کنی چه اتفاقی افتاده...

مادر ...مرا ببخش بخاطرشکست هایمانتخاب هایمتنهایی هایمگریه ها...

هرگاه که خدا بنده‌هایش را این پایین فراموش می‌کندبرپا کردن ع...

به نقطه ای نگاه میکنمکه انتهایی نداردو به همه چیز فکر میکنمآ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط