گفته بودی که

گفته بودی که
دوایی بکنم درد تُرا

ما در آن درد
به امید دوای تو هنوز ...

#اوحدی
دیدگاه ها (۱)

حال من حال اسیری ست که هنگام فراریادش افتاد کسی منتظرش نیست ...

یوسفی هستمکه از تنهاییِ بی‌حدِ خویشنیمه‌های شبدلم یادِ زلیخـ...

می خواستم بمانمرفتممی خواستم برومماندمنه رفتن مهم بود و نه م...

دقیقا...

شبیه مه شده بودی؛ نه میشد در اغوشت گرفت و نه ان سوی تو را دی...

ولی تو تنها کسی بودی که تو سختی هام،ریشه های منو به امید گره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط