تو کیستی که پراکنده در هوای منی

تو کیستی که پراکنده در هوای منی
تنیده ای به وجودم ولی سوای منی

کجای زمزمه هایم ؟ کجای حادثه ای ؟
کجا بجویمت ای جان ، که ناکجای منی

گره زدی به نگاهت کلاف چشم مرا
به این گره زدنت هم ، گره گشای منی

کسی شبیه تو در من ، مرا به دریا برد
رسیده ام به یقین : این که ناخدای منی

سوال کرده ام عمری : چرا ؟ چرا ؟ و اینک
تویی ، که پاسخ صدها چرا چرای منی

ولی سوال بدون جواب مانده ی من :
تو ای غریبه که هستی ، که آشنای منی



#محمد_سعید_عرفانی_منش
دیدگاه ها (۱۱)

انتظار که چیز بدی نیست روزنه امیدیست در ناامیدی مطلقمن انتظا...

گفته بودمفراموشی زمان می‌خواهداشتباه بودفراموشی زمان نمی‌خوا...

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا بردرخ شطرنج نبرد آنچه رخ ز...

ببین عزیز من؛یه تفاوتی هست میان بیان گزاره منطقی و گزاره عاط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط