خواب دیدم.
خواب دیدم.
ریشه در خاک دارم. نامم درخت بود ...
پاهایم را در نهر آبی میشستم.
عطر ابرها در مَشامَم میرقصید.
و صدای پرندهها
مرا از درون میلرزاند.
لانهی گنجشکهای تازه متولد بودم!
تو دست در شاخههایم،
تاب میخوردی...
و من جای تمام پرندها
آواز میخواندم.
بیدار که شدم.
نه درخت بودم.
و نه صدای پرندهای مرا بیدار کرده بود.
همین که میدانم
در خواب دستانم را میگیری،
در واقعیتم
بارها با تو میرقصم...
#مهران_رمضانیان #ازدواج
ریشه در خاک دارم. نامم درخت بود ...
پاهایم را در نهر آبی میشستم.
عطر ابرها در مَشامَم میرقصید.
و صدای پرندهها
مرا از درون میلرزاند.
لانهی گنجشکهای تازه متولد بودم!
تو دست در شاخههایم،
تاب میخوردی...
و من جای تمام پرندها
آواز میخواندم.
بیدار که شدم.
نه درخت بودم.
و نه صدای پرندهای مرا بیدار کرده بود.
همین که میدانم
در خواب دستانم را میگیری،
در واقعیتم
بارها با تو میرقصم...
#مهران_رمضانیان #ازدواج
۷۲۸
۲۹ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.