آخرین شب پاییز

آخرین شب پاییز

دانه دانه آب می شود
دلم روی نگاه های شیشه ای
طعم انار می دهد حرفهایش
اورا از سبزترین جالیزها چیده ام
تنهایی ام را که قاچ می زند
چه کال است مهربانیش
دستهایم بوی آفتاب می دهد
پیوند می زنم زمستانی انگشتانش را
به پاییز رفتنم
در امتداد آخرین شب پاییزم
تا بچیند تلخ ترین حسرت ها را ا
ز باغ های خشکیده بادام ها
دیدگاه ها (۱۱)

نه بهار با هیچ اردیبهشتینه تابستان با هیچ شهریوریونه زمستان ...

بوی یلدارامیشنوی؟انتهای خیابان آذربازهم قرارعاشقانه پاییزوزم...

دلم انار میخواهدهمان که دلش تنگ میشودآرام می ترکدوتو....تازه...

میان همهمه ی برگهای خشک پاییزیفقط ما مانده ایم که هنوز از به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط