دیوانه وار رقصیدم

دیوانه وار رقصیدم
سرخوشانه خندید
روی ماهش را بوسیدم
هیچکس نبود جز من و او
انقدر شادی بود که...که...
یکهو سنگی به قلب شیشه ایم خورد
هر تکه تیز شدو بر بدنم زخم نشاند
چشم های اسمان تر شدو بارید
صاعقه به بال هایم زدو پرهایم ریخت
و او
در چشم من محو شد
بود
حضورش را حس میکردم
اما....
نبود.

#f_np
دیدگاه ها (۵)

بیا پاییزم!تابستان مرا دوست نداشتشراره های اتشش را به جانم ک...

هوایی بخورد❤ !

ما چگونه شاد بودن را از یاد برده ایمو مدام نشسته ایم به چه ک...

.i love her👉 💖 👈

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط