دیوانه وار رقصیدم
دیوانه وار رقصیدم
سرخوشانه خندید
روی ماهش را بوسیدم
هیچکس نبود جز من و او
انقدر شادی بود که...که...
یکهو سنگی به قلب شیشه ایم خورد
هر تکه تیز شدو بر بدنم زخم نشاند
چشم های اسمان تر شدو بارید
صاعقه به بال هایم زدو پرهایم ریخت
و او
در چشم من محو شد
بود
حضورش را حس میکردم
اما....
نبود.
#f_np
سرخوشانه خندید
روی ماهش را بوسیدم
هیچکس نبود جز من و او
انقدر شادی بود که...که...
یکهو سنگی به قلب شیشه ایم خورد
هر تکه تیز شدو بر بدنم زخم نشاند
چشم های اسمان تر شدو بارید
صاعقه به بال هایم زدو پرهایم ریخت
و او
در چشم من محو شد
بود
حضورش را حس میکردم
اما....
نبود.
#f_np
- ۳۲۹
- ۱۹ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط