هیچ به کارم نمی آمدن دیروز کوتاهشان کردم دست وپاگی

هیچ بهـ کارم نمی آمدن .. دیروز کوتاهشان کردم .. دست وپاگیر بودن الکی احساساتیم میکردن... الکی حس مشعوق بودن و دوست داشتهـِ شدن به ذهنم می آوردند... . کوتاهشان کردم تاکمترخیال بافی کنم .. منـِ تنها راچهـِ به موی بلند.. .
دیدگاه ها (۱)

😍 💪 زنده باد ارتش سرخ❤

همهءآرزویم،یک سحر#کرب_و_بلاستـ.. . جانم حسین

😒 لعنت ب حالی که نشه گفتش کاش واسه چند روزی میشد مُرد.. .

گاهی؛دلم می خواهدبگذارم بروم بی هرچه آشنا...گوشه ی دوری گمنا...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

You must love me... P9

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط