تو ز ما فارغ

تو ز ما فارغ
و ما از تو پریشان تا چند...

#سعدی
دیدگاه ها (۱)

خدای مهربانیک صبح زیبای دیگر رابا ترنم دلنشین پرندگانتآغاز ن...

جور کُنی وفا بوددرد دَهی دوا بودلایق تو کُجا بوددیده جان و د...

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم مندو قدم دلهره دارم دو قدم دل...

چو پرخاش بینی تحمّل بیارکه سهلی ببندد درِ کارزاربه شیرین‌ زب...

سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقمکه به خویشتن ندارم ز وجودت ...

آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنمسیر نمی‌ شود نظر بس که لطیف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط