الـمـاسـ سـیـاهـ و سـفـیـد پـارتـ¹⁶🤍🖤
الـمـاسـ سـیـاهـ و سـفـیـد پـارتـ¹⁶🤍🖤
"هققققق نتونستید بگید جواب جیمینه"
جیمین. یونااااااا
بله جیمین یونا رو نجات داد فرشته موچی تونست یونا رو از مرگ حتمی نجات بده
جیمین. یونا چرا داستی خودکشی می کردی نمی گی من بی کس میشم؟ تو تنها دوست و خواهر و دارایی منی کوک تو رو به من سپرد "با داد"
یونا. منم می خوام برم پیش کوک جیمین قلبم داره آتیش میگیره "اشاره به قلبش"
جیمین. آخه گل من چرا
یونا. چون قاتل شدم چون عشقمو گرفتن چون......
یونا انقدر که گریه کرده بود از حال رفت
جیمین. هییی فرشته کوچولو من نمی دونی که کوک زندست ولی لب مرزه اگه تو بمیری اون بهوش بیاد ناراحت میشه اگه تو بمیری "می دونم پشماتون ریخته😏😌"
جیمین. یونا رو برآید استایل بلند کردم و بردم خونه و یونا خابید
خونه ساعت ¹² بعد از ظهر
یونا. بلند شدم که دیدم تو اتاقم هستم اتاقی که بعضی از اوقات کوک پیش من می خوابید و از سرد بودنش و شوخی نکردنش حرصم میگرفت و با بالشت می زدمش اما هیچ واکنشی بمن نمی داد منو می کشید به آغوش گرمش من اونو به یک برادر می دیدم ولی اون از بچگیم منو به عنوان عشقش می دید کاشکی دوباره دلبر من بیاد و منو تو آغوشش بکشه تو فکرم به سر می بردم و اشک می ریختم که جیمین اومد تو
جیمین. خوبی یونا؟ حالت خوبه؟
یونا. نه هنوز قلبم می سوزه
جیمین. دلم نمی یاد تورو ناراحت ببینم بس بهت می گم"تو دلش گفت"
جیمین. یونا ک........
تهیونگ اومد تو
تهیونگ ویو
می دونستم جیمین طاقت نداره و می خواد بگه زود اومدم تو که حرفشو خورد
تهیونگ. یوناااا عجوزه دلم برات تنگ شده برو پایین صبحونه بخور من با هیونگ کار دارم
یونا. بگو برو من با هیونگم کار دارم چرا کسعشر میگی؟ "بچها این هیت نی ها من خودم بایسم تهکوکه یعنی تهیونگ بایسمه"
تهیونگ. بهت رو دادماااااا برو
یونا. بای
تهیونگ. جیمینا داشتی میگفتی هااااا
جیمین. ممکه اصلا کوک به هوش نیاد اون خودشو مقصر می دونه
تهیونگ. خدا نکنه جانگ کوک ما به هوش میاد نترس بیا بریم صبحونه بخوریم بعد من میرم به جای شوگا هیونگ
"هققققق نتونستید بگید جواب جیمینه"
جیمین. یونااااااا
بله جیمین یونا رو نجات داد فرشته موچی تونست یونا رو از مرگ حتمی نجات بده
جیمین. یونا چرا داستی خودکشی می کردی نمی گی من بی کس میشم؟ تو تنها دوست و خواهر و دارایی منی کوک تو رو به من سپرد "با داد"
یونا. منم می خوام برم پیش کوک جیمین قلبم داره آتیش میگیره "اشاره به قلبش"
جیمین. آخه گل من چرا
یونا. چون قاتل شدم چون عشقمو گرفتن چون......
یونا انقدر که گریه کرده بود از حال رفت
جیمین. هییی فرشته کوچولو من نمی دونی که کوک زندست ولی لب مرزه اگه تو بمیری اون بهوش بیاد ناراحت میشه اگه تو بمیری "می دونم پشماتون ریخته😏😌"
جیمین. یونا رو برآید استایل بلند کردم و بردم خونه و یونا خابید
خونه ساعت ¹² بعد از ظهر
یونا. بلند شدم که دیدم تو اتاقم هستم اتاقی که بعضی از اوقات کوک پیش من می خوابید و از سرد بودنش و شوخی نکردنش حرصم میگرفت و با بالشت می زدمش اما هیچ واکنشی بمن نمی داد منو می کشید به آغوش گرمش من اونو به یک برادر می دیدم ولی اون از بچگیم منو به عنوان عشقش می دید کاشکی دوباره دلبر من بیاد و منو تو آغوشش بکشه تو فکرم به سر می بردم و اشک می ریختم که جیمین اومد تو
جیمین. خوبی یونا؟ حالت خوبه؟
یونا. نه هنوز قلبم می سوزه
جیمین. دلم نمی یاد تورو ناراحت ببینم بس بهت می گم"تو دلش گفت"
جیمین. یونا ک........
تهیونگ اومد تو
تهیونگ ویو
می دونستم جیمین طاقت نداره و می خواد بگه زود اومدم تو که حرفشو خورد
تهیونگ. یوناااا عجوزه دلم برات تنگ شده برو پایین صبحونه بخور من با هیونگ کار دارم
یونا. بگو برو من با هیونگم کار دارم چرا کسعشر میگی؟ "بچها این هیت نی ها من خودم بایسم تهکوکه یعنی تهیونگ بایسمه"
تهیونگ. بهت رو دادماااااا برو
یونا. بای
تهیونگ. جیمینا داشتی میگفتی هااااا
جیمین. ممکه اصلا کوک به هوش نیاد اون خودشو مقصر می دونه
تهیونگ. خدا نکنه جانگ کوک ما به هوش میاد نترس بیا بریم صبحونه بخوریم بعد من میرم به جای شوگا هیونگ
۱۵.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.