بچه هاامشب برای من عاشورابودفک کردم معجزه شده وفراموشش

بچه هاامشب برای من عاشورابود...فک کردم معجزه شده وفراموشش کردم...ولی بایکی توهیئت حرف میزدم دربارش بهم خبرهای جدیدداد...انگارپارچ آب سردریختن روسرم....اولش دیدم زانوهام بیحس شده توجه نکردم...رفتم تونرفتم جلوسینه زنی عقب بودم....دیدم هی حالم داره بدترمیشه دست وپاهام به لرزه افتادگریه شدیدی هم گرفته بودم...رفتم گوشه که کسی منونبینه....وقتی همه مردم رفتن وخودی هاموندیم اومدن دنبال من حالموکه دیدن فوری آب آوردن برام...گفتن بیاشام بخورگفتم نمی خورم میبرم خونه گفتن بیخود رنگ به روت نمونده بایدبخوری دیگه به زوربهم دادن....اومدم برم سراغ دیگ هادیدم نمی تونم....حاجی گفت نمیخوادکارکنی بااین وضعت بیااین غذاروبگیربروخونه....اومدم که بیام نزاشتن تنهابیام گفتن حالت خوب نیست میرسونیمت دیگه رسوندنم تاخونه....
فقط الهی که به حق این شباخداازت نگذره که اینقدر تن منوبه تکون میندازی...‌خیلییییی نامردی من به خاطرتوآب شدم...
دیدگاه ها (۹)

چقداین متن قشنگه دلمولرزوند...

بچه ها؟کسی میدونه من چم شده که دم به دقیقه به آدماوابسته میش...

دهنم صاف شدماشاالله تاایناروشستم تواین چندروز...تازه دوتادیگ...

ایشالابحق دودست بریده حضرت عباس وارواح خاک مادرش هممون امسال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط