از حرفام نرنجیدی

+ از حرفام نرنجیدی ...؟
- نه!
+ ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت...!
- مادرم انسولین میزنه، اولا خیلی دردش میگرفت، بعدش کمتر شد، حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخنده.
الان منم اونطوری ام


#حمید_جدیدی
دیدگاه ها (۲۵)

در عکس هایش که برایم می فرستادهمیشه تنها بوددر خیابانپارکخان...

دوستی میگفت:خیلی سال پیش که دانشجو بودم،بعضی از اساتید عادت ...

می آید روزی که در تراس خانه ات، روی صندلی دسته دار نشسته ای ...

بعضی از داستان های زندگی هیچ وقت پایانی ندارند. شاید بارها ب...

آره من خیلی برات زیاده روی کردم...تو من و فروختی به کسی که ک...

پارت ۲۹جیمین: ببین میدونم درد داری ولی باید تحمل کنی چون نمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط