💚 💚 💚
💚 💚 💚
تابوتشو که دیدم و اون خیل عظیم جمعیتو تو دلم نجوا کردم "الحمدلله که به آرزوت رسیدی...❤
ملائک و فرشته ها زیر تابوتتو گرفتن...😢
خوش به سعادتت ولی قرار نبود تنهام بذاری عزیزم 😔
همونجا بود که به خودم اطمینان دادم دیگه رفت...
نیست...
بقیه راهو باس تنها برم...
بدون اون...💔
خنک شدم اون داغ و حرارتی که تو وجودم بود با خاکسپاریش سرد سرد شده بود...😔
تموم آرزوها و دنیامو با عشقم خاک کردم...💔
خیلی دلم میخواست واسه آخرین بار چهره ی دلنشین و لبخند قشنگشو ببینم...
ولی هیچ چی ازش ندیدم دلم پیشش گیر بود...❤
دورادور با نگام عزیزمو...💕
مهدی مو...❤
بدرقه میکردم و آب میشدم... 😭
بعدها فهمیدم که شهیدم جنازه ای نداشت ، چون تو تانک پر از مهمات بود و بدنش کاملا سوخته بود...
تنها یه استخون از پاش مونده بود... 😭
حسرت دیدنش تا آخر عمر به دلم میمونه باورم نمیشد اون قامت قشنگ و زیبا رو جا داده باشن تو این جعبه چوبی...
باورم نمیشد...
تا اینکه شب که با زحمت خوابیدم خوابشو دیدم...
خیلی خوشحال بود...
دستمو گرفت...😍
از رفتنش پرسیدم گفت...
"خودم میخواستم شهید شم اگه میومدم پیشتون دوباره باس میرفتم...
قراره ِ همه بچه ها رو بیارن..."
کمی میوه واسم گرفت و دور زدیم و صحبت و خنده...
. #در_خواب_با_منـی_و_مـرا_درک_میکنـی… #باشد_قبول_از_تو_همین_خواب_خوش_بَسَم...
انگار واقعی بود صبح که پا شدم سبک سبک شده بودم...😌
انگار خدا و حضرت زینب (س) صبری بهم داده بودن تا بتونم این فراقو تحمل کنم...😔
اگه اینطور نبود من داغ عزیزمو که جونم به جونش بسته بودو واسه یه لحظه هم تحمل دوریشو نداشتم.... (همسر شهید مهدی خراسانی) #شهیدمهدےخراسانے #بی_من_مرو...
تابوتشو که دیدم و اون خیل عظیم جمعیتو تو دلم نجوا کردم "الحمدلله که به آرزوت رسیدی...❤
ملائک و فرشته ها زیر تابوتتو گرفتن...😢
خوش به سعادتت ولی قرار نبود تنهام بذاری عزیزم 😔
همونجا بود که به خودم اطمینان دادم دیگه رفت...
نیست...
بقیه راهو باس تنها برم...
بدون اون...💔
خنک شدم اون داغ و حرارتی که تو وجودم بود با خاکسپاریش سرد سرد شده بود...😔
تموم آرزوها و دنیامو با عشقم خاک کردم...💔
خیلی دلم میخواست واسه آخرین بار چهره ی دلنشین و لبخند قشنگشو ببینم...
ولی هیچ چی ازش ندیدم دلم پیشش گیر بود...❤
دورادور با نگام عزیزمو...💕
مهدی مو...❤
بدرقه میکردم و آب میشدم... 😭
بعدها فهمیدم که شهیدم جنازه ای نداشت ، چون تو تانک پر از مهمات بود و بدنش کاملا سوخته بود...
تنها یه استخون از پاش مونده بود... 😭
حسرت دیدنش تا آخر عمر به دلم میمونه باورم نمیشد اون قامت قشنگ و زیبا رو جا داده باشن تو این جعبه چوبی...
باورم نمیشد...
تا اینکه شب که با زحمت خوابیدم خوابشو دیدم...
خیلی خوشحال بود...
دستمو گرفت...😍
از رفتنش پرسیدم گفت...
"خودم میخواستم شهید شم اگه میومدم پیشتون دوباره باس میرفتم...
قراره ِ همه بچه ها رو بیارن..."
کمی میوه واسم گرفت و دور زدیم و صحبت و خنده...
. #در_خواب_با_منـی_و_مـرا_درک_میکنـی… #باشد_قبول_از_تو_همین_خواب_خوش_بَسَم...
انگار واقعی بود صبح که پا شدم سبک سبک شده بودم...😌
انگار خدا و حضرت زینب (س) صبری بهم داده بودن تا بتونم این فراقو تحمل کنم...😔
اگه اینطور نبود من داغ عزیزمو که جونم به جونش بسته بودو واسه یه لحظه هم تحمل دوریشو نداشتم.... (همسر شهید مهدی خراسانی) #شهیدمهدےخراسانے #بی_من_مرو...
۱.۴k
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.