من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم

من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم،
اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می بردم.
آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون می دید که با لبخندی صمیمی به او سلام می گویم غرق در شگفتی می شد و نمی توانست باور کند.
در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتی ام را تحقیر می کرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه من ساده تر از اینها بوده است،
من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم.

📚 سقوط
👤 آلبرکامو
دیدگاه ها (۱)

پاسکال اگه الان بود سر محاسبه فشاری که رو ماهاست کلا فیزیکو ...

‏دیگه کسی روش میشه بپرسه علم بهتر است یا ثروت؟! #toni

‏چند روزی بود که فکر می‌کردم خدا فراموش‌مون کرده و دیگه از ب...

می توانم به تو بیاموزم مثلاوقتی چراغ قرمزاست باید بایستییورو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط