رمان خانواده باحال ما پارت ۱۰
خونه کونیکیدا
وقتی دازای به آنگو گفت برو دازای با خودش گفت:حالا باید چیکار کنم🤔😕 و بعد رفت بالا درو باز کرد چویا گفت:دازای تو کجا بودی
دازای:هااا.....چی....ها آره آره آره T-T
چویا:دازای چوبی چی داری میگی اره اره چیه؟
دازای:دارم میگم اره خوبم چطور مگه:/
کونیکیدا: لابد دوباره رفته ازون کوفتا خورده😒
چویا:چی چی خورده؟-_- دازای بابام راس میگه؟-_-
دازای:نه بابا الکی میگه حرفشو گوش نکن وا ناسلامتی من همسرتم=^= حرف همسرت رو گوش نمیکنی:/
چویا:اوففففف باشه اه😑😒
دازای:چویا تو واقعا خیلی مهربونی و خوب هستی*◇* ذوق زدن*
چویا:واقعا*-* سرخ شدن*😍
دازای:اوهوم😌😘 درحال کرم ریزی*
چویا:رفتن به سمت دازای*بغل کردن* ووییییییی نمیدونستم توام احساس داری مثل من*--*
کونیکیدا:پوکر فیس*😐😒(مثل تو فیلم که ی جای احساسی رو میبینه ریختش پوکر میشه در اصل خجالتی میشه😄)
دازای:کرم ریزی*انجام دادن کرم ریزی*😃
چویا:ول کردن دازای*ااووویییی دازای تو بهترینی☺دازای نمیدونم چرا حس میکنم ی چیزی رو بدنم داره راه میره•^•
دازای:اوهوم😂 .....یعنی اون کجاست😐
چویا:روی کمرم•^•
دازای:وایسا ببینم▪◇▪ اوه اوه اوه دیدن عنکبوت*🤭 روی کمرت ی عنکبوت☺
چویا:چیییییییی😨نکنه تو اینو گذاشتی دازااااااااایییی😠😤
دازای:ی جورایی کار من بوده😅ولی خیلی باحال شدی☺
چویا:کنترل جاذبه* 😈
دازای:هورراااا عاشق این کارتم😎😃کنترلت رو من اثر نمیکنه ناکاهارا چویا ای همسرکم😗لمس کردن چویا*خنثی سازی موهبت چویا* خوشگلم تو نمیتونی منو شکست بدهی😌
چویا:لعنت به تو دازای😑قسم میخورم میکشمت ی روز😠😑💢
کونیکیدا:داد زدن* بس کنید دیگه مثل خروس جنگی می پرید به جون هم آروم بگیرید دیگه😬
پارت بعدی تا پسفردا😘🤪
کپی ممنوع 🤗❌🤗❌🤗❌
#رمان #رمان_خوانواده_باحال_ما
وقتی دازای به آنگو گفت برو دازای با خودش گفت:حالا باید چیکار کنم🤔😕 و بعد رفت بالا درو باز کرد چویا گفت:دازای تو کجا بودی
دازای:هااا.....چی....ها آره آره آره T-T
چویا:دازای چوبی چی داری میگی اره اره چیه؟
دازای:دارم میگم اره خوبم چطور مگه:/
کونیکیدا: لابد دوباره رفته ازون کوفتا خورده😒
چویا:چی چی خورده؟-_- دازای بابام راس میگه؟-_-
دازای:نه بابا الکی میگه حرفشو گوش نکن وا ناسلامتی من همسرتم=^= حرف همسرت رو گوش نمیکنی:/
چویا:اوففففف باشه اه😑😒
دازای:چویا تو واقعا خیلی مهربونی و خوب هستی*◇* ذوق زدن*
چویا:واقعا*-* سرخ شدن*😍
دازای:اوهوم😌😘 درحال کرم ریزی*
چویا:رفتن به سمت دازای*بغل کردن* ووییییییی نمیدونستم توام احساس داری مثل من*--*
کونیکیدا:پوکر فیس*😐😒(مثل تو فیلم که ی جای احساسی رو میبینه ریختش پوکر میشه در اصل خجالتی میشه😄)
دازای:کرم ریزی*انجام دادن کرم ریزی*😃
چویا:ول کردن دازای*ااووویییی دازای تو بهترینی☺دازای نمیدونم چرا حس میکنم ی چیزی رو بدنم داره راه میره•^•
دازای:اوهوم😂 .....یعنی اون کجاست😐
چویا:روی کمرم•^•
دازای:وایسا ببینم▪◇▪ اوه اوه اوه دیدن عنکبوت*🤭 روی کمرت ی عنکبوت☺
چویا:چیییییییی😨نکنه تو اینو گذاشتی دازااااااااایییی😠😤
دازای:ی جورایی کار من بوده😅ولی خیلی باحال شدی☺
چویا:کنترل جاذبه* 😈
دازای:هورراااا عاشق این کارتم😎😃کنترلت رو من اثر نمیکنه ناکاهارا چویا ای همسرکم😗لمس کردن چویا*خنثی سازی موهبت چویا* خوشگلم تو نمیتونی منو شکست بدهی😌
چویا:لعنت به تو دازای😑قسم میخورم میکشمت ی روز😠😑💢
کونیکیدا:داد زدن* بس کنید دیگه مثل خروس جنگی می پرید به جون هم آروم بگیرید دیگه😬
پارت بعدی تا پسفردا😘🤪
کپی ممنوع 🤗❌🤗❌🤗❌
#رمان #رمان_خوانواده_باحال_ما
۵.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.