تو برگرد لعنت نزار گناه کنم

تــُـــو بَـرگرد لَعنتـــــے نَـــــزار گناه کُنــم

تـــُــو برنگردی مجبورم کہ نبش قبرکُنـم

بُلندشو بِبین خُودمو تو اُتاق حَبس کَردم

تُو مُردی وَلے بازَم بَسلامتیت مَست کَردم

دیدگاه ها (۷)

با هر رفتنی اشڪ نریز و با هر آمدنی لبخند نزن شایـــد آنکه ر...

ما می تونیم خیلی چیزها ،به آدمهای اطرافمون هدیه کنیم ،مثل " ...

بهـم گـفت،٬هیچــۅقـت عشقمـــــۅ تنهـا نمیـزارمراسـت میگفــــ...

ازمڹ خــــواســــت :حـــلالـــش ڪــنـــمڪســی ڪہبــهتریــن ر...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

ندیمه عمارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط