مافیای پروی من
#part_18
× میرم ۸ دقیقه دیگه جلوی در حیاط وایسا
+ باشه
*بچها کلا رفتار جونگ کوک سرده و ات عادی چون حوصله ندارم بنویسم میگم ( گشادم)
ویو ا.ت
لباس رو که توی کمد بود برداشتم و پوشیدم
یک لباس چرم قهوه ای بود که امن داشت و روش یدونه کت بود *اگه پیدا کردم عکس میدم
یکم اتاقو گشتم و چشمم افتاد به کشویی که توش یکم لوازم آرایشی و یک دفترچه بود تا اومدم برم سراغ دفترچه اجوما در رو باز کرد
÷ دخترم زود باش برو ارباب منتظره
+ الان میام
چون وقت نداشتم زود یکم آرایش کردم و رفتم
رفتم پایین جونگکوک وایساده بود کنار در رفتم پیشش
چقد خوشتیپ بود جذاب بود
*× آ.ت اومد داشت به من نگاه میکرد خوشگل بود اما ازمن بیشتر نه !
× کجایی
+ ها هیچی ، کجا میخوایم بریم
× بریم بهت میگم
ات . جونگکوک سوار شدن و راه افتادن
+ وسط راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد چقد یه آدم میتونه سرد و کم حرف باشه آخه
.
.
× رسیدیم برو پایین
+ درو باز کردم و رفتم پایین
+ پشت سرش راه افتادم من اصن دو سه روز بود اومده بودم ولی چرا بردم از امارت بیرون مگه اجوما نگفت نباید از عمارت بیام بیرون
پس چرا خودش آنقدر منو سریع آورد بیرون
یک لحظه سرم رو آوردم بالا اینجا کجا بود دیگه چرا انقدر ترسناک بود حتی تصور هم
چین چیزی هم وحشتناک بود
اصلا چرا باید یک بچه دبیرستانی بیاد همچین جایی
از فکر و خیال در اومدم و پرسیدم
+ اینجا کجاست
جوابی نداد
دوباره پرسیدم باز جواب نداد
اعصابم داشت خورد میشد
یکم با لحن تندی گفتم
+ میگی اینجا کجاست یا نه
که دیدم جونگ کوک با یه قیافه ی نسبت ن ترسناک داره نگام میکنه
× وقتی جوابتو نمیدم یعنی باید دهن گشادتر ببندی این به تو ربطی نداره که اینجا کجاست
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.