مدرسه که میرفتم همیشه با مفاهیم ضداد مشکل داشتم معلممان

مدرسه که میرفتم همیشه با مفاهیم أضداد مشکل داشتم. معلممان گفته بود برای اینکه مخالف کلمه ای را پیدا کنید ببینید نبود آن مساوی بودن چه چیزی ست.
همین تعریف گنگ همیشه من را سر امتحان فارسی به زحمت می انداخت.
آخر مثلا نبود روز که لزوما شب نیست.
شاید منظورش غروب باشد.
شاید گرگ و میش سحر.
یا غیاب سفید که حتما سیاه نیست.
شاید زرد باشد یا آبی.
یا بی رنگ اصلا.
حتی همین حالا.
وقتی یک نفر می پرسد"خوبی؟"
می مانم چه جوابش را بدهم.
بد نیستم.
هیچ چیز بدی اتفاق نیفتاده.
اما آیا این مجوز لازم را به آدم میدهد که ادعا کند حالش خوب است؟
این تن بی حوصله و فکر خالی و روزهایی که نوید هیچ چیز نمیدهند یعنی خوب؟
فرنگی ها میگویند بی خبری،
خوش خبری...
و من دلم رضا نمیدهد که به این جمله تن دهم.
دیدگاه ها (۱۰)

دل تنگم!_باید تورا به یاد بیاورمبه من فکر کن!به نیمه شبی که ...

شبدندان های تیزی دارد...خرخره ی دلخوشی هایم را که حسابی جوید...

دلتنگ همان آیهٔ کوثر هستم؛لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله...

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...آی...دمت گرم و سرت خوش بادسلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط