روزی معاویه برای نماز در مسجد آماده میشد به خیل عظیم

روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.

عمروعاص که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند!
معاویه برافروخت.
«عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند...

پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خداوند بهشت را بر او واجب می‌نماید!!...
بلافاصله مشاهده‌ کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی!!
عمروعاص خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود!!...

از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق، خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند!...
"علی" و رهبری او بر این جماعت حیف است...

#ولایت
#مسجد
#نماز
#علی_علیه_السلام
#غرور
#معاویه
#عمروعاص
دیدگاه ها (۲)

یک راننده لبنانی تعریف میکرد:ایام شهادت امیرالمومنین تو تاکس...

مهمترین کاری که یک پدر می تواندبرای فرزندانش انجام دهداین اس...

#حقوق#حق#حق_الله#حق_الناس#حق_النفس#مذهبی#امام_حسن علیه السلا...

#زن_گُل_اسٺ در روایاٺ داریم زن گُل اسٺ.👈 حالا شما ببینید اگر...

بازم دروغگویی و تخریب کردن....🤦‍♂و باز هم کینه ای که جریان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط