فیلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندید

فیلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید...!؟؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید ... شاد باشید تا زنده باشید ....
.
●○•°●○•°●○•°●○•°●○•°●○•°●○•°●○•°●○•°
دیدگاه ها (۲)

ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻦ ﮐﻪﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﻮﺭﻭ ...

یــه روزیم میـــاد که میایی خونه داد میزنی :↲عــیــال؟↳منم ت...

نمیدانم میدانی یا نه وقتی تو با منی تمامِ دنیا به کامِ من اس...

چشمم به نگاه کردنت عادت داشت این سیر جنون درون من شدت داشت ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط