روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت

روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت؛
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت/

روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت؛
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت/

روز چارم دانه اش گل داد و او با زیرکی؛
آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت/

با لباس قهوه ای آن روز فالم را گرفت؛
خویش را در چشم های بیقرارم دید و رفت/

فیل را هم این بلا از پا می اندازد خدا !
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت/

تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی؛
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت..!
دیدگاه ها (۶)

لطفا مرا تحریم کن عزیزماین جور لا اقل تا آخر عمر در حال مذاک...

با تو عاشقی کنمیا زندگی؟#عباس_معروفی

چهار کلمه حرف حساب بزنیم#من_عجیب_دوستت_دارم./#حمید_جدیدی

دلم رابه دلت گره میزنم...یکی زیریکی رو...مادربزرگم می گفت:قا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط