روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت؛
روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت؛
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت/
روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت؛
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت/
روز چارم دانه اش گل داد و او با زیرکی؛
آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت/
با لباس قهوه ای آن روز فالم را گرفت؛
خویش را در چشم های بیقرارم دید و رفت/
فیل را هم این بلا از پا می اندازد خدا !
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت/
تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی؛
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت..!
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت/
روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت؛
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت/
روز چارم دانه اش گل داد و او با زیرکی؛
آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت/
با لباس قهوه ای آن روز فالم را گرفت؛
خویش را در چشم های بیقرارم دید و رفت/
فیل را هم این بلا از پا می اندازد خدا !
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت/
تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی؛
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت..!
۲.۲k
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.