معجون دردمندی از سردرد و دردسر بودم

معجون دردمندی از سردرد و دردسر بودم
با هر مسکن ِ تازه دردم زیادتر می شد
خشکیده تر شدم ای ماه
عکست توی کدوم چشمست
اینجا که هرچی می بینم دالون ِ تنگ و تاریکه...
دیدگاه ها (۸)

گفتنش مثل هفت شیرین نیست اما آنچه بر من گذشت سیزده بود...

هی سر به راه تر هی سر به زیر تر هی گوشه گیر تر هر لحظه خسته ...

سلام شبتون بخیر دوستان قدیم و جدید و آشنا و ناآشنا..هوای دلت...

قلبم مثل گوش ماهی با موج موهات رفیقه عشق من این تنگ کوچیک ،...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_³⁷سونبه های تی اکس تی اینجا بودن....این...

قهوه تلخپارت ۱۹پشت سرش سوار ماشینی شدم . نمیدونستم کجا داره ...

دنیای ناشناخته: شروع از پایان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط