تا زخمی یِ آزادی و نانم ، چه بهاری؟
تا زخمی یِ آزادی و نانم ، چه بهاری؟
با وحشتِ افتاده به جانم ، چه بهاری؟
در متنِ زمستان شده ام باغ ِ "شقایق"
با "نرگسِ چشم نگرانم" ، چه بهاری؟
سرمایِ دی و بهمن و خونابه یِ اسفند
پاشـیده به دیوارِ زمانم ، چه بهاری ؟
بغضی که فرو مانده به اعماق گلویم
آویخته بر قفل زبانم ، چه بهاری ؟
وقتی که قرارست به زانوی حقارت ...
خود را به تهِ خط برسانم چه بهاری ؟
اندیشه یِ پرواز زمین گیرِ تـفنگست !
در کنجِ قفس مرثیه خوانم ، چه بهاری ؟
با ماهی ِ بی حوصله در حافظه تـُنگ ـ
هستـم! ، که فقط زنده بمانم ، چه بهاری؟
#محمد_حسین_ناطقی
با وحشتِ افتاده به جانم ، چه بهاری؟
در متنِ زمستان شده ام باغ ِ "شقایق"
با "نرگسِ چشم نگرانم" ، چه بهاری؟
سرمایِ دی و بهمن و خونابه یِ اسفند
پاشـیده به دیوارِ زمانم ، چه بهاری ؟
بغضی که فرو مانده به اعماق گلویم
آویخته بر قفل زبانم ، چه بهاری ؟
وقتی که قرارست به زانوی حقارت ...
خود را به تهِ خط برسانم چه بهاری ؟
اندیشه یِ پرواز زمین گیرِ تـفنگست !
در کنجِ قفس مرثیه خوانم ، چه بهاری ؟
با ماهی ِ بی حوصله در حافظه تـُنگ ـ
هستـم! ، که فقط زنده بمانم ، چه بهاری؟
#محمد_حسین_ناطقی
۲۴۶
۲۸ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.