دلم میخواست اتیششوننن بزنننمممم
دلم میخواست اتیششوننن بزنننمممم
اون صدار اسکل از صبح گوشی نداشت هی پاچههه میگرفتتت میگفتتتت بیا بازی کنید صگگگگگگ بابابزرگم دو تا بازی داشتتتت میگیم رو بازی کن با همون بعد نمیرفت و صگ بازی در میورد
رفتیم باهاش بازی کردیم بعد خودش رید به بازی بعد یلدا اسکل با سارا دعوا کرد که چرا هندزفری من گم شده هییی پاچه میگرفتن بعد من اون وسط سرم تو گوشی بود و طرف هردو بودم بعد آبجیم پیداش کرد این قضیه تماممم بعد یلدا وسایل آرایشی واقعی آورده بوددددد
بعد رفتم نهار ننم هم اومد رفتیم تو گوشی گوشیه ننم رو دادم به صدار که خفه شه و من وسارا بتونیم مانکیرات وصل بازی کنیم بعد او خر که آبجی منه میگه منم میخوام بیا بعد به سارا میگم بزار بیاد تموم شههه بره اونم لجباز و خرتر از آبجیم بعد ننم گوشی ها رو گرفته بود با آبجیم حرف زدم گفتم ببخشد بزار ما بازی کنیم اینا
بعد قبول نکرد با ننم معامله کردم و گفت باشه و نقطه اتصال روشن کرد ما پنچچچ دقیقه بازی کردیم وصل بعد آبجیم فهمید و ننم نقطه اتصال رو قطع کردددددد وسطش آبجیم زد منو منم با ساکت میبودم چون ننم گوشیم رو میگرفت ( سکوت همیشه بهترین راه)
بعد صدرا سر اینکه تو فوتبال باخته دعواا کردددددد ننم عصبی شددد اونا هم ننه و باباشون رفته بازار اریشگاره سرکار فلان و فلون ننه من باید سه تا بچه غرغر رو اسکل لجباز باید جمع میکرد نباید هم بزنشون چون باز ننه و باباهاشون لج میکردن فلان و فلان بعد آخه یکی نیست بگه مادر بزرگ پیر من میتونه 5 تا بچه رو جمع کنه حالا اینکه من بهش سعی میکنم کمک کنم کنار نه خدایی میتونه بعد از اون ور فامیلمون از سمنان اومد خونه مامان بزرگم اون دوتا هم پیرزن پیر مرد بودن آخه مادر بزرگ من چطوری هم مهمون داری کنه هم حواسشون به بچه ها باشههههه هااا منم باید جمشون کنم
ریدم دهنتون
دیگه اگه غلط دیکته ای دیدید تعجب نکنید چون خیلی سریع نوشتم 🚶♂️
#صگ_بازی_در_نیارید
اون صدار اسکل از صبح گوشی نداشت هی پاچههه میگرفتتت میگفتتتت بیا بازی کنید صگگگگگگ بابابزرگم دو تا بازی داشتتتت میگیم رو بازی کن با همون بعد نمیرفت و صگ بازی در میورد
رفتیم باهاش بازی کردیم بعد خودش رید به بازی بعد یلدا اسکل با سارا دعوا کرد که چرا هندزفری من گم شده هییی پاچه میگرفتن بعد من اون وسط سرم تو گوشی بود و طرف هردو بودم بعد آبجیم پیداش کرد این قضیه تماممم بعد یلدا وسایل آرایشی واقعی آورده بوددددد
بعد رفتم نهار ننم هم اومد رفتیم تو گوشی گوشیه ننم رو دادم به صدار که خفه شه و من وسارا بتونیم مانکیرات وصل بازی کنیم بعد او خر که آبجی منه میگه منم میخوام بیا بعد به سارا میگم بزار بیاد تموم شههه بره اونم لجباز و خرتر از آبجیم بعد ننم گوشی ها رو گرفته بود با آبجیم حرف زدم گفتم ببخشد بزار ما بازی کنیم اینا
بعد قبول نکرد با ننم معامله کردم و گفت باشه و نقطه اتصال روشن کرد ما پنچچچ دقیقه بازی کردیم وصل بعد آبجیم فهمید و ننم نقطه اتصال رو قطع کردددددد وسطش آبجیم زد منو منم با ساکت میبودم چون ننم گوشیم رو میگرفت ( سکوت همیشه بهترین راه)
بعد صدرا سر اینکه تو فوتبال باخته دعواا کردددددد ننم عصبی شددد اونا هم ننه و باباشون رفته بازار اریشگاره سرکار فلان و فلون ننه من باید سه تا بچه غرغر رو اسکل لجباز باید جمع میکرد نباید هم بزنشون چون باز ننه و باباهاشون لج میکردن فلان و فلان بعد آخه یکی نیست بگه مادر بزرگ پیر من میتونه 5 تا بچه رو جمع کنه حالا اینکه من بهش سعی میکنم کمک کنم کنار نه خدایی میتونه بعد از اون ور فامیلمون از سمنان اومد خونه مامان بزرگم اون دوتا هم پیرزن پیر مرد بودن آخه مادر بزرگ من چطوری هم مهمون داری کنه هم حواسشون به بچه ها باشههههه هااا منم باید جمشون کنم
ریدم دهنتون
دیگه اگه غلط دیکته ای دیدید تعجب نکنید چون خیلی سریع نوشتم 🚶♂️
#صگ_بازی_در_نیارید
۸.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.