باز منم و عصری به رنگ پاییز
باز منم و عصری به رنگ پاییز
و یک پنجره رو به دلتنگی
با دو فنجان چای روی میز
منم و جرعه جرعه شعر فروغ
و بغضی که رسوب کرده در گلو
و خیالی از خالی لبریز
دست هایی منجمد از تنهایی
با نگاهی که چسبیده به
صندلی خالی آن سر میز
منم و باز پر حرفی سکوت
و یک پنجره رو به دلتنگی
با دو فنجان چای روی میز
منم و جرعه جرعه شعر فروغ
و بغضی که رسوب کرده در گلو
و خیالی از خالی لبریز
دست هایی منجمد از تنهایی
با نگاهی که چسبیده به
صندلی خالی آن سر میز
منم و باز پر حرفی سکوت
۱.۵k
۰۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.