داستان
مرد فقیری بود که همسرش از شیر گاوشان، کره درست و او آن را به تنهایی به بقالی روستا می فروخت.
آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویی می ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی می خرید.
روزی مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامی که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمی خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من می فروختی، در حالی که وزن آن ۹۰۰گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد سرش را پایین انداخت و گفت:
راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می دادیم...
✅یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه می گیرند!
#داستان#قصه #تلنگر #قضاوت #روستا
آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویی می ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی می خرید.
روزی مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامی که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمی خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من می فروختی، در حالی که وزن آن ۹۰۰گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد سرش را پایین انداخت و گفت:
راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می دادیم...
✅یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه می گیرند!
#داستان#قصه #تلنگر #قضاوت #روستا
۱۶.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.