عشق در پیست*پارت3
فردا صبح
(تهیونگ و پسرا تو یه خونه میمونن و باهم تو خونه صمیمین تو محل کار باهم رسمی هستن به جز جیمین که فقط یه دوست ساده برا تهیونگه)
صب پسرا دور میز صبحانه نشسته بودن و باهم گپ میزدم با این خیال که تهیونگ اتفاق دیروز رو فراموش کرده ...
تهیونگ:شوگا میخوام برام یه کاری کنی
شوگا:چه کاری؟
تهیونگ:شماره اون دخترو برام پیدا کن
شوگا :من که اسمشو نمیدونم که
جیهوپ:من شنیدم که دوستش ا/ت خطابش کرد
تهیونگ:خب اینم از اسمش برام پیدا کن
شوگا:تا عصر برات پیدا میکنم
تهیونگ:خیلی ممنون*(شوگا پاشد رف تا شماره رو گیر بیاره)
نامجون:تهیونگ ما کارای مهمتر از این رو داریم چرا داری
وقتمونو الکی تلف میکنی؟
تهیونگ:هیونگ خودت میدونی که کارم چقدر برام ارزش داره
ولی اینم میدونی وقتی کسی چیزی که نباید بگه رو بهم میگه
نمیتونم چشم پوشی کنم..
جین:پس مراقب باش ته
تهیونگ :نگران نباش خودم میدونم باید چیکار کنم...
ویو ا/ت
صب با صدای گوشیم بلند شدم کسی که زنگ میزد میا بود...
میا:سلام دختر چطوری خوبی؟
ا/ت: مگه دکتری حالمو میپرسی *خواب آلود
میا:ایش به توعم خوبی نیومده
ا/ت:نگو که برا حالم بهم زنگ زدی که گیرت بیارم پاره ای
میا:خب نظرت چیه امروز بیای خونه ما؟!
ا/ت:نمیدونم اگه اومدم خبرت میکنم
میا:باش پی منتظرتم..
گوشی رو قطع کردم ساعت 10 صب بود رفتم یه دوش 20مینی گرفتم وبعد از انجام کارهای مربوطه رفتم پایین بابام خونه بود تعجب کردم..
ا/ت :سلام صب بخیر همگی
ب وم ا/ت:صب توعم بخیر
از آجوما خواستم برام یه قهموه بیاره
کنار بقیه نشستم ومامانم داشت تلوزیون میدید
بابام هم با لپ تاپ کارش رو انجام میداد ..
ب ا/ت:دیشب کجاها رفتید که دیر اومدی؟
ا/ت:رفتیم با ماشین اطراف شهرو بگردیم ..
ب ا/ت:با ماشینای جدا؟!
ا/ت:مشکلش چیه بابا
ب ا/ت: من خوشم نمیاد دخترم تا نصف شب بیرون باشه و با غریبه ها بگرده فک نکن که نفهمیدم هرشب با میا میری پیست ..اونجا میدونی چه آدماییی میان و میرن ؟!من نمیخوام به خاطر کارای مسخره تو آبروی من و شرکت زیر سوال بره*داد
ا/ت:عاهاپس بگو نگران آبروتی نه من ببخشییدا پدر ولی تو ازوقتی من بچه بودم صبا میری و شبا برمیگردی منو مامان فقط به پول نیاز نداریم به کمی هم محبت نیاز داریم تو هیچ وقت نگران حالم نشدی یه بار شده ازم بپرسی حالت چطوره ؟! امروز کسی اذیتت کرده ...شرکت شده همه چیزت پس حق نداری راجب من تصمیم های بیخودی بگیری ..کارای خودم به خودم مربوطه..*دادو بغض
ب ا/ت:تحویل بگیر زن همش بهت گفتم دختره ی یتیم رو اینطور لوسش نکن ..ببین چطور با بزرگترش حرف میزنه
ا/ت:ت..تو چیگفتی؟! م..من
ب ا/ت: درسته تورو از یتیم خونه آوردیم پی فک نکن برا خودت کسی هستی تو بدون من هیچی نیستی فهمیدی یا از این به بعد خفه خون میگیری یا گم شو بیرون از خونه..
م ا/ت:میفهمی چی میگی اون دخترمونه چرا این کار میکنی کافیه دیگه*با گریه
ویو راوی:
(اینم باید میگفتم تو معرفی فیک ولی گفتم هیجانش بیشتر بشه😐🗿)
ا/ت رفت سمت اتاقش و لباساشو جمع کرد تا از اون خونه بره براش خیلی سخت بود هضم کردن حرفای پدرش با جمع کردن هرکدوم از لباسش اشکاش بیشتر میشد همش به این فک میکرد که تا حلا همه ی زندگیش پوچ بوده ...اصن پدرو مادر واقعیش کین ..این سوالا تو مغزش همش تکرار میشد...کارت و گوشیش و سوئیچ ماشینش رو برداشت رفت سمت پدرش..
ا/ت: فک نکن میخوام اینا رو بهت برگردونم حتی اگه پدرمم نباشی بلاخره من که با خواسته خودم نیومدم اینجا شما منو آوردین پس ایناحقمه فهمیدی *داد و گریه
م ا/ت:خواهش میکنم نرو دخترم *گریه
ا/ت:از همتون متنفرمم
ا/ت گذاشت و رفت...
اسلاید دو: عمارت تهیونگ
اینم از پارت جدید
یه حمایتومون نشه؟!
من اینجا دارم زحمت میکشم دارلینگامم
دوستون دارم خیلیی بوس به کلتون
پارت بعدم اگه تونستم امروز میزارم❤❤
(تهیونگ و پسرا تو یه خونه میمونن و باهم تو خونه صمیمین تو محل کار باهم رسمی هستن به جز جیمین که فقط یه دوست ساده برا تهیونگه)
صب پسرا دور میز صبحانه نشسته بودن و باهم گپ میزدم با این خیال که تهیونگ اتفاق دیروز رو فراموش کرده ...
تهیونگ:شوگا میخوام برام یه کاری کنی
شوگا:چه کاری؟
تهیونگ:شماره اون دخترو برام پیدا کن
شوگا :من که اسمشو نمیدونم که
جیهوپ:من شنیدم که دوستش ا/ت خطابش کرد
تهیونگ:خب اینم از اسمش برام پیدا کن
شوگا:تا عصر برات پیدا میکنم
تهیونگ:خیلی ممنون*(شوگا پاشد رف تا شماره رو گیر بیاره)
نامجون:تهیونگ ما کارای مهمتر از این رو داریم چرا داری
وقتمونو الکی تلف میکنی؟
تهیونگ:هیونگ خودت میدونی که کارم چقدر برام ارزش داره
ولی اینم میدونی وقتی کسی چیزی که نباید بگه رو بهم میگه
نمیتونم چشم پوشی کنم..
جین:پس مراقب باش ته
تهیونگ :نگران نباش خودم میدونم باید چیکار کنم...
ویو ا/ت
صب با صدای گوشیم بلند شدم کسی که زنگ میزد میا بود...
میا:سلام دختر چطوری خوبی؟
ا/ت: مگه دکتری حالمو میپرسی *خواب آلود
میا:ایش به توعم خوبی نیومده
ا/ت:نگو که برا حالم بهم زنگ زدی که گیرت بیارم پاره ای
میا:خب نظرت چیه امروز بیای خونه ما؟!
ا/ت:نمیدونم اگه اومدم خبرت میکنم
میا:باش پی منتظرتم..
گوشی رو قطع کردم ساعت 10 صب بود رفتم یه دوش 20مینی گرفتم وبعد از انجام کارهای مربوطه رفتم پایین بابام خونه بود تعجب کردم..
ا/ت :سلام صب بخیر همگی
ب وم ا/ت:صب توعم بخیر
از آجوما خواستم برام یه قهموه بیاره
کنار بقیه نشستم ومامانم داشت تلوزیون میدید
بابام هم با لپ تاپ کارش رو انجام میداد ..
ب ا/ت:دیشب کجاها رفتید که دیر اومدی؟
ا/ت:رفتیم با ماشین اطراف شهرو بگردیم ..
ب ا/ت:با ماشینای جدا؟!
ا/ت:مشکلش چیه بابا
ب ا/ت: من خوشم نمیاد دخترم تا نصف شب بیرون باشه و با غریبه ها بگرده فک نکن که نفهمیدم هرشب با میا میری پیست ..اونجا میدونی چه آدماییی میان و میرن ؟!من نمیخوام به خاطر کارای مسخره تو آبروی من و شرکت زیر سوال بره*داد
ا/ت:عاهاپس بگو نگران آبروتی نه من ببخشییدا پدر ولی تو ازوقتی من بچه بودم صبا میری و شبا برمیگردی منو مامان فقط به پول نیاز نداریم به کمی هم محبت نیاز داریم تو هیچ وقت نگران حالم نشدی یه بار شده ازم بپرسی حالت چطوره ؟! امروز کسی اذیتت کرده ...شرکت شده همه چیزت پس حق نداری راجب من تصمیم های بیخودی بگیری ..کارای خودم به خودم مربوطه..*دادو بغض
ب ا/ت:تحویل بگیر زن همش بهت گفتم دختره ی یتیم رو اینطور لوسش نکن ..ببین چطور با بزرگترش حرف میزنه
ا/ت:ت..تو چیگفتی؟! م..من
ب ا/ت: درسته تورو از یتیم خونه آوردیم پی فک نکن برا خودت کسی هستی تو بدون من هیچی نیستی فهمیدی یا از این به بعد خفه خون میگیری یا گم شو بیرون از خونه..
م ا/ت:میفهمی چی میگی اون دخترمونه چرا این کار میکنی کافیه دیگه*با گریه
ویو راوی:
(اینم باید میگفتم تو معرفی فیک ولی گفتم هیجانش بیشتر بشه😐🗿)
ا/ت رفت سمت اتاقش و لباساشو جمع کرد تا از اون خونه بره براش خیلی سخت بود هضم کردن حرفای پدرش با جمع کردن هرکدوم از لباسش اشکاش بیشتر میشد همش به این فک میکرد که تا حلا همه ی زندگیش پوچ بوده ...اصن پدرو مادر واقعیش کین ..این سوالا تو مغزش همش تکرار میشد...کارت و گوشیش و سوئیچ ماشینش رو برداشت رفت سمت پدرش..
ا/ت: فک نکن میخوام اینا رو بهت برگردونم حتی اگه پدرمم نباشی بلاخره من که با خواسته خودم نیومدم اینجا شما منو آوردین پس ایناحقمه فهمیدی *داد و گریه
م ا/ت:خواهش میکنم نرو دخترم *گریه
ا/ت:از همتون متنفرمم
ا/ت گذاشت و رفت...
اسلاید دو: عمارت تهیونگ
اینم از پارت جدید
یه حمایتومون نشه؟!
من اینجا دارم زحمت میکشم دارلینگامم
دوستون دارم خیلیی بوس به کلتون
پارت بعدم اگه تونستم امروز میزارم❤❤
۱۱.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.