تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود هموار شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها بی قراری ها
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل بر گیر این زنجیر جار ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود هموار شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها بی قراری ها
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل بر گیر این زنجیر جار ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
- ۶.۷k
- ۳۰ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط