مگ ارزومندانه گفتیعنی میشود من هم روزی انقدر خوشبخت بشوم که بتوانم روی لباسهایم ...
.
مگ ارزومندانه گفت:(یعنی میشود من هم روزی انقدر خوشبخت بشوم که بتوانم روی لباسهایم تور بزنم و به کلاه هایم روبان اویزان کنم؟)
بت با همان لحن ارام همیشگی اش اعتراض کرد که :(یک وقتی رفتن به خانه ی آنی موفات را خوشبختی میدانستی.)
مگ با خوشحالی به چمدانش نگاه کردو گفت:(درست است!خب,خوشحالم و گله ای ندارم ولی اینطور که به نظر میرسد ادم هرچه بیشتر داشته باشد,بیشتر میخواهد,مگر نه؟)
#کتاب
#زنان_کوچک
مگ ارزومندانه گفت:(یعنی میشود من هم روزی انقدر خوشبخت بشوم که بتوانم روی لباسهایم تور بزنم و به کلاه هایم روبان اویزان کنم؟)
بت با همان لحن ارام همیشگی اش اعتراض کرد که :(یک وقتی رفتن به خانه ی آنی موفات را خوشبختی میدانستی.)
مگ با خوشحالی به چمدانش نگاه کردو گفت:(درست است!خب,خوشحالم و گله ای ندارم ولی اینطور که به نظر میرسد ادم هرچه بیشتر داشته باشد,بیشتر میخواهد,مگر نه؟)
#کتاب
#زنان_کوچک
- ۷۶۷
- ۲۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط