unexpected love 🤎 ☕️
unexpected love 🤎 ☕️
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
کار خونه حل شد الان باید سر ات رو گرم کنم
part ³²
ته ویو
باید برای ات بهونه ای پیدا کنم و برم به آیونگ کمک کنم
(خونه)
_سلام
+سلام کجا رفته بودی؟
_رفتم یکم خرید کردم برای خونه
+اها
ادمین ویو
گایز ته برای اینکه ات شک نکنه از سوپر مارکت چند تا چیز میز خریده که مثلا رفته خرید
بعد ناهار
_ات؟
+بله؟
_من میخوام یه سر برم تا پیش نامجون زنگ زد گفت به کمک نیاز داره برم ببینم چی شده؟
+باشه برو مواظب باش سلام من هم برسون بهش
_باشه
+فقط ته
_جونم؟
+کی میای؟
_زود میام فعلا
ته ویو
خب ات رو سر گرم کردم ولی باید با نامجون هماهنگ کنم که سوتی نده
(به نامجون میگه)
خب حالا برم کمک ایونگ
_سلام من اومدم
*عه سلام تو چرا اومدی مگه نباید الان خونه باشی
_سر ات رو گرم کردم و اومدم کمک
*مرسی خب ببین.........
(۱ساعت بعد)
تقریبا همه کار رو انجام داده بودیم فقط مهمون ها مونده بودن
(به همه خبر میده)
_این هم انجام شد فقط ایونگ
*بله؟
_میشه باهام بیای برای ات کارو بگیرم
ادمین ویو
خلاصه تمام کار ها رو انجام داده بودن
به ات هم گفته بودن جیا مهمونی گرفته
همه مهمون ها اومده بودن و منتظر ات بودن
که بلخره ات هم اومد
ات ویو
جیا زنگ زد و گفت مهمونی داره برای شب پس حاضر شدم که برم اونجا
رسیدم به اون خونه ولی همه چراغ ها خاموش بود که با ورود من همه چراغ ها روشن شد که دیدم تهیونگ داره با یه کیک بزرگ میاد طرفم
همه شروع کردن به دست زدن خیلی شوکه شده بودم و خیلی خوشحال بودم بعد از فوت کردن شمع رفتیم که یکم خوش بگذرونیم
فردا
ات ویو
با تهیونگ توی خونه نشسته بودیم که پدر تهیونگ زنگ زد
_سلام پدر اتفاقی افتاده
پدر:نه فقط برای تبلیغ بیا اینجا
_باشه پدر میایم
+چی شده
_پدرم میخواد برای تبلیغ برم شرکت
(تهیونگ رفت)
نشستم روی مبل و یکم سرم رو بردم تو گوشی که در زدن
+یعنی کیه این وقت روز
درو باز کردم و با چیزی که دیدم خشکم زد......
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
کار خونه حل شد الان باید سر ات رو گرم کنم
part ³²
ته ویو
باید برای ات بهونه ای پیدا کنم و برم به آیونگ کمک کنم
(خونه)
_سلام
+سلام کجا رفته بودی؟
_رفتم یکم خرید کردم برای خونه
+اها
ادمین ویو
گایز ته برای اینکه ات شک نکنه از سوپر مارکت چند تا چیز میز خریده که مثلا رفته خرید
بعد ناهار
_ات؟
+بله؟
_من میخوام یه سر برم تا پیش نامجون زنگ زد گفت به کمک نیاز داره برم ببینم چی شده؟
+باشه برو مواظب باش سلام من هم برسون بهش
_باشه
+فقط ته
_جونم؟
+کی میای؟
_زود میام فعلا
ته ویو
خب ات رو سر گرم کردم ولی باید با نامجون هماهنگ کنم که سوتی نده
(به نامجون میگه)
خب حالا برم کمک ایونگ
_سلام من اومدم
*عه سلام تو چرا اومدی مگه نباید الان خونه باشی
_سر ات رو گرم کردم و اومدم کمک
*مرسی خب ببین.........
(۱ساعت بعد)
تقریبا همه کار رو انجام داده بودیم فقط مهمون ها مونده بودن
(به همه خبر میده)
_این هم انجام شد فقط ایونگ
*بله؟
_میشه باهام بیای برای ات کارو بگیرم
ادمین ویو
خلاصه تمام کار ها رو انجام داده بودن
به ات هم گفته بودن جیا مهمونی گرفته
همه مهمون ها اومده بودن و منتظر ات بودن
که بلخره ات هم اومد
ات ویو
جیا زنگ زد و گفت مهمونی داره برای شب پس حاضر شدم که برم اونجا
رسیدم به اون خونه ولی همه چراغ ها خاموش بود که با ورود من همه چراغ ها روشن شد که دیدم تهیونگ داره با یه کیک بزرگ میاد طرفم
همه شروع کردن به دست زدن خیلی شوکه شده بودم و خیلی خوشحال بودم بعد از فوت کردن شمع رفتیم که یکم خوش بگذرونیم
فردا
ات ویو
با تهیونگ توی خونه نشسته بودیم که پدر تهیونگ زنگ زد
_سلام پدر اتفاقی افتاده
پدر:نه فقط برای تبلیغ بیا اینجا
_باشه پدر میایم
+چی شده
_پدرم میخواد برای تبلیغ برم شرکت
(تهیونگ رفت)
نشستم روی مبل و یکم سرم رو بردم تو گوشی که در زدن
+یعنی کیه این وقت روز
درو باز کردم و با چیزی که دیدم خشکم زد......
۵.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.