✨❤️لجباز من❤️✨ پارت 16

✨❤️لجباز_من❤️✨
پارت 16
نیکا:خببببب به شما چه 😒
مهدیس:ستوون ما از همه چی خبرر داریم😐😂
نیکا:میخاستم بزنمش که یهو متین اومد
دور لباش رژلبی بود😂😂
متین:نمیخاین برین خونتون؟
نیکا:پاشین برین ساعت 3 شد
دیانا:وای چق دیر شدههه😂😂
ارسلان:ارع بریم خونح دیح
پانیذ:اقااا پایه این صبح بریم بیرون؟
همه:ارههههه
رضا:پانیش برریییم خونه دیح
دیانا:جان جان؟چیشد؟
پانیذ:🙂🌸ام اره
رضا:مگه ت نمیدونی؟
دیانا:چیو؟:/
پانیذ:رل زدنمونو🙂✨💍
نیکا:جییییییییخ عررررر پریدم بغل پانیییذ
دیانا:عرررر جدیییییی؟
رضا:ارهههه
متین:😂به قول دخترا عرررر
نیکا:برین خونههه هاتون دیگه فردا کافه ی...میبینمتون
همه:حله(:
ارسلان:از بچه ها خدافظی کردیم
....
نیکا:دیشب انقد خابم میومد نفهمیدم متین رف خونش یا موند
رفتم توی پذیرایی دیدم رو زمین خابیده بچههه🙂♥️✨
ننهههههه قورباغه ی کیوووت😂🙂❤️
رفتم یه لگد زدم تو پهلوش پریدم بغلش گفتم:متییییییین (با جیخ)
متین:یااااا ابلفرررررض
نیکا:((:
متین:مریضی مگهههههه
نیکا:اره دکترم میشی؟(چنددددش)
متین:جاان😂😐
نیکا:من گشنمههههههه
متین:خب بیا بریم بیرون
نیکا:ساعت...سرمو برگردوندم رو ساعت نگاه کنم
نیکا:جییییییییییغ دیرررر شدددددددد ساعت 4
متین:وییییی برو اماده شووووو منم میرم اماده شممممم
نیکا:باشهههههههههه

______________